مترادف تنیده : بافته، منسوج، تابیده
تنیده
مترادف تنیده : بافته، منسوج، تابیده
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
تار، تار عنکبوت، بافته، تنیده، بافت یا نسج
رشته، پارچه، بافت، بافته، منسوج، نسج، تنیده، پارچهء بافته
بافته، منسوج، تابیده
فرهنگ فارسی
۱- ( اسم ) بافته منسوج . ۲ - ( اسم ) پرد. عکنبوت تار عنکبوت .
فرهنگ معین
(تَ دِ ) (ص مف . ) بافته ، منسوج .
لغت نامه دهخدا
تنیده. [ ت َ دَ/ دِ ] ( ن مف / نف ) بافته و بافته شده. ( ناظم الاطباء ). از تنیدن ، منسوج. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). اسم مفعول از تنیدن. ( حاشیه برهان چ معین ) :
باکاروان حله برفتم ز سیستان
با حله تنیده ز دل بافته ز جان.
تنیده در او خانه صد دیوپای.
چون عنکبوت گرد مگس برتنیده گیر.
باکاروان حله برفتم ز سیستان
با حله تنیده ز دل بافته ز جان.
فرخی.
ز بالا فزون است ریشش رشی تنیده در او خانه صد دیوپای.
معروفی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
تو همچو عنکبوتی و حال جهان مگس چون عنکبوت گرد مگس برتنیده گیر.
سعدی.
|| خاموش گردیده. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). خاموش شده. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) تار عنکبوت. ( صحاح الفرس از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). پرده عنکبوت. || نورد جولاهگان. ( ناظم الاطباء ).فرهنگ عمید
۱. بافته شده.
۲. (زیست شناسی ) = تار۱ * تار عنکبوت
۲. (زیست شناسی ) = تار۱ * تار عنکبوت
۱. بافتهشده.
۲. (زیستشناسی) = تار۱ 〈 تار عنکبوت
پیشنهاد کاربران
عجین شده
تنیده ، تنیده بر وزن رسیده خاموش بودن "سکوت"
تنیده در برهان قاطع به معنی " سکوت" ، "خاموش بودن و به معنی "فریب دادن" هم استاز برهان قاطع چاپ هند ص 378
کلمات دیگر: