( اسم ) سرزنش کننده عیب گو .
نکوهنده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نکوهنده. [ ن ِ هََ دَ / دِ ] ( نف ) سرزنش کننده. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ خطی ) ( فرهنگ فارسی معین ). عیب جوینده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( برهان قاطع ). عیب کننده. ( فرهنگ خطی ). ملامت کننده. ذلیل کننده. حقیرنماینده. تهمت زننده. مفتری. افترازننده. ( از ناظم الاطباء ).لائم. ( منتهی الارب ). عیب گو. ( فرهنگ فارسی معین ). عاذل. ملامت گر. نکوهش گر. ناقد. ( یادداشت مؤلف ). اسم فاعل از نکوهیدن است. رجوع به نکوهیدن شود :
کند کم در این رسته دیرپا
نکوهنده لاف فروشنده را.
کند کم در این رسته دیرپا
نکوهنده لاف فروشنده را.
زینتی.
فرهنگ عمید
سرزنش کننده.
جدول کلمات
لایم
پیشنهاد کاربران
لوامه
کلمات دیگر: