کلمه جو
صفحه اصلی

سوا


مترادف سوا : بجز، جدااز، جداگانه، جز، علی حده، غیراز، منتزع، وا، جدا، برابر، معادل، یکسان

فارسی به انگلیسی

aloof, apart, dis-, separate, different, other, else

separate


aloof, apart, dis-


فارسی به عربی

علی حدة , منفصلا

مترادف و متضاد

apart (قید)
سوا، مجزا از

asunder (قید)
جدا، سوا، دونیمانه، دوقسمتانه

independently (قید)
سوا، سرخود

besides (حرف اضافه)
غیر، غیر از، سوا، سوای، از جلو

بجز، جدااز، جداگانه، جز، علی‌حده، غیراز


منتزع، وا، جدا


برابر، معادل، یکسان


۱. بجز، جدااز، جداگانه، جز، علیحده، غیراز
۲. منتزع، وا، جدا
۳. برابر، معادل، یکسان


فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) وسط میانه . ۲ - یکسان معادل برابر . ۳ - جز مگر غیر ( از ) : از دودمان سطنت سوای او و شاه شجاع پسرش دیاری نماند ( عالم آرا ) .
برابر و برابری سوائ یکسان برابر

لغت نامه دهخدا

سوا. [ س َ ] ( اِ ) جدا. سیوا [ در لهجه خراسانی ]. رجوع به سوا کردن شود.

سوا. [ س َ ] ( ع ص ، اِ ) سَواء. برابر. برابری. ( غیاث ). سواء. یکسان. برابر.
- سلیمان سوا ؛ سلیمان مانند. همتای سلیمان :
آن کو بملک و فصل خطاب و بحکم عدل
امروز با گذشته سلیمان سوا شده ست.
ناصرخسرو.
رجوع به سواء شود.

سوا. [ س َ ] (اِ) جدا. سیوا [ در لهجه ٔ خراسانی ] . رجوع به سوا کردن شود.


سوا. [ س َ ] (ع ص ، اِ) سَواء. برابر. برابری . (غیاث ). سواء. یکسان . برابر.
- سلیمان سوا ؛ سلیمان مانند. همتای سلیمان :
آن کو بملک و فصل خطاب و بحکم عدل
امروز با گذشته سلیمان سوا شده ست .

ناصرخسرو.


رجوع به سواء شود.

فرهنگ عمید

۱. جداگانه.
۲. (حرف اضافه ) کلمۀ استثنا، غیر، جز، مگر، سوا.
۳. (اسم ) [قدیمی] عدل.
۴. [قدیمی] یکسان، برابر.

دانشنامه عمومی

سوا، روستایی است از توابع بخش لاریجان شهرستان آمل در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان لاریجان سفلی قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۸۹ نفر (۴۱خانوار) بوده است.

سُوا - فردا


گویش مازنی

( سوآ ) /sooaa/ قلعه ای در اراضی پا قلعه ای سوآ از دهکدهای نمارستاق نور
/sevaa/ جدا جداگانه & روستایی از ناییج نور

جدا جداگانه


روستایی از ناییج نور


واژه نامه بختیاریکا

جدا
تاپر

جدول کلمات

جدا

پیشنهاد کاربران

جدا از هم

بجز، جدااز، جداگانه، جز، علی حده، غیراز، منتزع، وا، جدا، برابر، معادل، یکسان

جدا کردن

درخشان

سَوا، یعنی جدا، که در گویش شهرستان بهاباد سِوا گفته می شود و سَوا کردن یا سِوا کردن یعنی جدا کردن. مثال میوه فروش میگه میوه ها را سوا نکن یعنی درهم بردار.

سوا seva , در گویش شهر بابکی به سه معنی است ، سوا به معنی جدا ، که فعل آن سوا کردن است ، سوا به معنی فردا ، پسوا به معنی پس فرداست ، سوا به معنی غیر ، سوا از این یعنی غیر از این


کلمات دیگر: