مترادف مکیف : کیف آور، مستی بخش، نشاطبخش، نشئه زا، نشوه
مکیف
مترادف مکیف : کیف آور، مستی بخش، نشاطبخش، نشئه زا، نشوه
فارسی به انگلیسی
pleasureful, pleasurable
مترادف و متضاد
کیفآور، مستیبخش، نشاطبخش، نشئهزا، نشوه
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آنچه که ایجاد کیفیت و چگو نگی کند . ۲ - آنچه که تولید نشاه و مستی کند : [ هوای بقدری مکیف شده بود که براستی دل آدم را قلقلک میداد . ] ( سر و ته یک کرباس .۱۵۹: ۲ )
(قدیمی) لذت بخش، کیف آور
فرهنگ معین
(مُ کَ یَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) کیفیت داده ، چگونگی داده ، باکیفیت .
(مُ کَ یِّ) [ ع . ] (اِفا.) آنچه کیفیت و حالتی پدید بیآورد، لذت بخش ؛ کیف آور.
(مُ کَ یَّ) [ ع . ] (اِمف .) کیفیت داده ، چگونگی داده ، باکیفیت .
لغت نامه دهخدا
مکیف.[ م ُ ک َی ْ ی ِ ] ( ص ) ظاهراً نعت فاعلی منحوت از کیف متداول در فارسی به معنی سکر و نشاءة و مستی. که کیف بخشد. کیف دهنده. دارویی که مستی یا سستی خوش آرد چون شراب و افیون. مخدر چون تریاک و مانند آن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ماده بعد شود.
مکیف . [ م ُ ک َی ْ ی َ ] (ع ص ) دارای کیفیت . (ناظم الاطباء). کیفیت داده . کیفیت یافته : مکیف به فلان کیفیت . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چیزهای زمین از جواهر و نبات وحیوان با بسیاری انواع و اشکال و صورتها و مزه ها و رنگها و فعلهای مختلف همه مکیف و دانستنی است مردم را. (جامع الحکمتین ص 11). و رجوع به مکیفات شود. || سزاوار و لایق . (ناظم الاطباء). || مأخوذ از تازی ، دارای کیف و نشئه و مستی و خوش حالتی . (ناظم الاطباء).
مکیف .[ م ُ ک َی ْ ی ِ ] (ص ) ظاهراً نعت فاعلی منحوت از کیف متداول در فارسی به معنی سکر و نشاءة و مستی . که کیف بخشد. کیف دهنده . دارویی که مستی یا سستی خوش آرد چون شراب و افیون . مخدر چون تریاک و مانند آن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
کیفیت داده ، چگونگی داده ، باکیفیت
تهویه کننده ی هوا
ولی بیشتر به عنوان کولر استفاده میشه