کلمه جو
صفحه اصلی

تقویت


مترادف تقویت : استحکام، استوارسازی، پشتیبانی، تحکیم تشدید، تشیید، نیرودهی، نیرومندی، تایید، ترهیب

متضاد تقویت : تضعیف، شقی

برابر پارسی : نیرودادن، توانایی دادن، نیرومند ساختن، توان بخشی، نیرو بخشی، نیروافزایی، نیروبخشی

فارسی به انگلیسی

strengthening, fortification, reinforcement, support, enforcement, enrichment

strengthening, fortification, reinforcement, support


enforcement, enrichment, reinforcement


فارسی به عربی

احیاء , تحصین , تغذیة , تکبیر , حرض , دعم , وقود

مترادف و متضاد

تایید، ترهیب


abetment (اسم)
فتنه انگیزی، تشویق، تقویت

reinforcement (اسم)
تقویت

amplification (اسم)
تقویت، تشدید، افزایش، بسط، توسعه

support (اسم)
پشت، تقویت، پا، کمک، طرفداری، تایید، پشت گرمی، تکیه گاه، پشتیبانی، متکا، پشت بند، ملاک، تکیه، نگاهداری، اتکاء، پشتیبان زیر برد، زیر بری

consolidation (اسم)
تقویت، اتحاد، ترکیب، تثبیت، تحکیم، قوام

augmentation (اسم)
تقویت، تشدید، افزایش، اضافه

alimentation (اسم)
تقویت، غذا، تغذیه

nutrition (اسم)
تقویت، قوت، غذا، تغذیه، خوراک، قوت گیری

fuel (اسم)
تقویت، سوخت

revival (اسم)
تقویت، تجدید، تمدید، احیا، استقرار مجدد

fortification (اسم)
تقویت، استحکام، بارو، سنگر بندی

furtherance (اسم)
تقویت، پیشرفت، کمک، تهیه وسایل

invigoration (اسم)
تقویت، مستحکم سازی

استحکام، استوارسازی، پشتیبانی، تحکیم تشدید، تشیید، نیرودهی، نیرومندی ≠ تضعیف، شقی


۱. استحکام، استوارسازی، پشتیبانی، تحکیم تشدید، تشیید، نیرودهی، نیرومندی
۲. تایید، ترهیب ≠ تضعیف، شقی


فرهنگ فارسی

قوه دادن، نیرودادن، توانایی، نیرومندساختن
۱ - ( مصدر ) نیرو دادن بنیرو کردن نیرومند ساختن نیرومند گردانیدن قوه دادن . ۲ - ( اسم ) نیرومندی .

1. فرایندی در شرطی‌سازی کنشگر که در آن بسامد یا احتمال وقوع یک پاسخ با یک محرک مشخص نسبت مستقیم دارد 2. در شرطی‌سازی کلاسیک، حضور محرک غیرشرطی پس از محرک‌ شرطی


فرهنگ معین

(تَ یَ ) [ ع . تقویة ] (مص م . ) نیرو دادن .

لغت نامه دهخدا

تقویت. [ ت َ وِ ی َ ] ( ع مص ) تقویه. استواری و زورآوری و قوت و استحکام و پشتی و یاری و امداد و اعتماد و تسلی و دلاسایی. ( ناظم الاطباء ). نیرومند کردن. نیرو دادن. نیرو بخشیدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). توانایی دادن و توانا کردن :
بی تربیت طبیب رنجورم
بی تقویت علاج بیمارم.
مسعودسعد.
جان را و مغز را ز گل و باده قوتست
شاید کنون که تقویت مغز وجان کنی.
مسعودسعد.
آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و تقویت مظلومان... حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. ( کلیله و دمنه ).
خاقانیا به تقویت دوست دل مبند
وز غصه نکایت دشمن جگر مسوز.
خاقانی.
مسلمان به صدق آمین بگوئید
که آمین تقویت باشد دعا را.
سعدی.
رجوع به تقویة و ترکیبهای این کلمه شود.

تقویة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) نیرومند کردن. ( تاج المصادربیهقی ) ( دهار ). توانایی دادن و توانا کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نیرو دادن و توانا کردن. ( آنندراج ). ضد تضعیف. ( اقرب الموارد ). تقویت و رجوع به تقویت شود. || و یقال : هو یقوی بذلک ؛ ای یُرمی به. ( اقرب الموارد ). یعنی او متهم است بدان و دشنام داده میشود به آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

تقویت . [ ت َ وِ ی َ ] (ع مص ) تقویه . استواری و زورآوری و قوت و استحکام و پشتی و یاری و امداد و اعتماد و تسلی و دلاسایی . (ناظم الاطباء). نیرومند کردن . نیرو دادن . نیرو بخشیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توانایی دادن و توانا کردن :
بی تربیت طبیب رنجورم
بی تقویت علاج بیمارم .

مسعودسعد.


جان را و مغز را ز گل و باده قوتست
شاید کنون که تقویت مغز وجان کنی .

مسعودسعد.


آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات ... و تقویت مظلومان ... حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه ).
خاقانیا به تقویت دوست دل مبند
وز غصه ٔ نکایت دشمن جگر مسوز.

خاقانی .


مسلمان به صدق آمین بگوئید
که آمین تقویت باشد دعا را.

سعدی .


رجوع به تقویة و ترکیبهای این کلمه شود.

فرهنگ عمید

قوه دادن، نیرو دادن، توانایی دادن، توانا کردن، نیرومند ساختن.

دانشنامه آزاد فارسی

تَقْویت (Reinforcement)
فرآیندی که احتمال بروز پاسخی معیّن را، پس از محرک هایی معیّن، افزایش می دهد. اگر این فن برای اهداف مثبت، مثلاً بهبود رفتار یا یادگیری، به کار رود ممکن است کاملاً موفقیت آمیز باشد. اگر برای اهداف منفی، مثلاً کودک آزاری، به کار رود ممکن است نتایج، به دریافت کننده آسیب عاطفی برساند. تقویت در صورت کاربرد مناسب ممکن است تعدیل کنندۀ رفتار و محرک یادگیری باشد. مثلاً، اگر آزمودنی تکلیفی را به طور رضایت بخش به انجام برساند، به او پاداش یا تقویت مثبت داده می شود و اگر تکلیف رضایت بخش نباشد، نه تشویق می شود و نه تنبیه؛ این فن تقویت منفی نامیده می شود و آزمودنی را تشویق می کند تا برای به انجام رساندن موفقیت آمیز تکلیف دوباره تلاش کند. بی اف اسکینر، روان شناس امریکایی، در این زمینه بیشترین تحقیق را کرده است. به عقیدۀ او تقویت، الگویی رفتاری است که ممکن است با پیامدهای منفی یا مثبت سبب ایجاد اعمالی شود که به الگوی مطلوب نزدیک یا مطابق آن باشد. در این نظریه، بر عوامل فیزیولوژیک یا هیجانی تأکید چندانی نشده است. اسکینر در پیش بینی و کنترل رفتار در زمینه های کاربردی، مانند دستورات برنامه ریزی شده که پایۀ روان شناسی تجربی است، نظریۀ تقویت را اساس کار خود قرار داد.

فرهنگ فارسی ساره

توا نبخشی، نیرو بخشی، نیروبخش


فرهنگستان زبان و ادب

{reinforcement} [روان شناسی] 1. فرایندی در شرطی سازی کنشگر که در آن بسامد یا احتمال وقوع یک پاسخ با یک محرک مشخص نسبت مستقیم دارد 2. در شرطی سازی کلاسیک، حضور محرک غیرشرطی پس از محرک شرطی

پیشنهاد کاربران

فراکنش، فزون گشت

محکم، استحکام

تشدید

برافزایی، فزون سازی

زورافزونی/تاب افزونی

این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
یوجین yujin ( اوستایی )
یوگِت yuget ( اوستایی: یَئُگِت yaoget )

تقویت ( Gusset ) : م[ قطعات دوچرخه ] حل اتصال پیشانی با لوله زیرین دوچرخه به دلیل اینکه ضربات بیشتری به آن نقطه وارد می شود باید تقویت گردد

توانمند سازی
نیرودهی


کلمات دیگر: