مترادف مخبر : اندرون، داخل، درون، باطن، ضمیر ، شهرت، آوازه، صیت | خبرنگار، گزارشگر، آگاه، مسبوق، مستحضر، مطلع، واقف
متضاد مخبر : برون، منظر | بی خبر، ناآگاه
برابر پارسی : خبرنگار، آگاهیده، پیامگوی، خبررسان، گزارشگر
having the option or choice (to...)
reporter, rapporteur, informer
کارگاه , اگاهي دهنده , خبر رسان , مخبر , شکل دهنده , اگاهگر , کاراگاه , جاسوس , سخن چين , بزرگ کننده , ذره بين , درشت کن
آگاه، مسبوق، مستحضر، مطلع، واقف
اندرون، داخل، درون ≠ برون، منظر
باطن، ضمیر
صفت ≠ بیخبر، ناآگاه
خبرنگار، گزارشگر
۱. خبرنگار، گزارشگر
۲. آگاه، مسبوق، مستحضر، مطلع، واقف ≠ بیخبر، ناآگاه
۱. اندرون، داخل، درون
۲. باطن، ضمیر ≠ برون، منظر
۳. شهرت، آوازه، صیت
فرخی .
فرخی .
فرخی .
منوچهری .
منوچهری .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ادیب صابر (از امثال و حکم ج 4 ص 1744).
مولوی (مثنوی چ خاور ص 354).
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
سعدی .
مولوی .
بهار (دیوان ج 2 ص 222).
ایرج میرزا.
مخبر. [ م ُخ َب ْ ب ِ ] (ع ص ) خبردهنده . آگاه کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اطلاع دهنده . خبردهنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل و تخبیر شود.
۱. کسی یا چیزی که از او خبر میدهند.
۲. شهرت.
۳. [مقابلِ منظر] درون و باطن شخص.
خبردهنده؛ آگاهکننده.
خبررسان، خبرنگار