کلمه جو
صفحه اصلی

مدرس


مترادف مدرس : آموزگار، آموزنده، استاد، دبیر، مربی، معلم

متضاد مدرس : شاگرد، متعلم

برابر پارسی : استاد، آموزگار

فارسی به انگلیسی

teacher, lecturer, professor, instructor, preceptor


Madras


madras, instructor, lecturer, teacher

instructor, lecturer, teacher


فارسی به عربی

محاضر , معلم

مترادف و متضاد

آموزگار، آموزنده، استاد، دبیر، مربی، معلم ≠ شاگرد، متعلم


teacher (اسم)
دبیر، مربی، معلم، اموزگار، مدرس، اموختار

professor (اسم)
استاد، مدرس، پرفسور، معلم دبیرستان یا دانشکده

lecturer (اسم)
مدرس، تدریس کننده، سخن ران

فرهنگ فارسی

سید حسن بن اسماعیل بن میر عبدالباقی قمشه ای از طایفه میر عابدین از سادات طباطبائی و از رجال روحانی و سیاسی دوره مشروطیت و پهلوی ( و. قریه سرابه کچو در اردستان به سال ۱۲۸۷ ه.ق .ف. کاشمر ۲۶ رمضان ۱۳۵۷ ه.ق .مطابق با ۲۳ آذرماه ۱۳۱۶ خورشیدی ) . در سن ۱۶ سالگی بجهت تحصیل به اصفهان رفت سیزده سال در اصفهان مشغول تحصیل بود سپس به عتبات رفت و محضر علمای بزرگ نجف را درک نمود. آنگاه باصفهان بازگشت و بتدریس پرداخت . در دوره دوم مجلس و ادوار بعد نماینده بود. با سلیمان میرزا و یاران وی از تهران مهاجرت کرد و سپس به تهران بازگشت . در ۱۳٠۵ ه.ش .در کوچه پشت مسجد سپهسالار بدو سوئ قصد شد ولی بسلامت رست . و بالاخره در ۱۳۱۶ ه.ش . بدستور حکومت پهلوی به شهادت رسید .
درس دهنده، آموزگار
( اسم ) درس دهنده تدریس کننده : نگار من که بمکتب نرفت و خط ننوشت بغمزه مساله آموز صد مدرس شد . ( حافظ ) جمع : مدرسین .
حسن بن سید اسماعیل اصفهانی قمشه ای

(جمع آن مدرس‌ها، مدرسان، مدرسین است) معلم، درس دهنده


نام شهری در کرانه‌ی خاوری هند


فرهنگ معین

(مَ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) جای درس گفتن .
(مُ دَ رِّ ) [ ع . ] (اِ فا. ) معلم .

(مَ رَ) [ ع . ] (اِ.) جای درس گفتن .


(مُ دَ رِّ) [ ع . ] (اِ فا.) معلم .


لغت نامه دهخدا

مدرس . [ م َ دَ ] (اِ) مترس . چوب کنده ای که در پس در اندازند تا در گشوده نگردد. || شکلی که در کشتزار سازند برای دفع جانوران موذی . (ناظم الاطباء). رجوع به مترس و مترسک شود.


مدرس . [ م َ رَ ] (اِخ ) از ایالات جنوبی هندوستان است . مرکز آن بندری است به همین نام با قریب دو میلیون نفر جمعیت . جمعیت ایالت مدرس بیش از 43 میلیون نفر است .


مدرس . [ م َ رَ ] (ع اِ) موضعالدرس . موضعالدراسة. (متن اللغة). محلی که در آن تدریس کنند. جای تدریس . آموزشگاه . (فرهنگ فارسی معین ). مدرسه . رجوع به مدرسه شود.


مدرس . [ م ِ رَ ] (ع اِ) مَدرَس . موضع درس و جای درس گفتن . (ناظم الاطباء). جائی که در آن تدریس کنند. (از اقرب الموارد). رجوع به مدرسه و مَدرَس شود. || کتاب درسی . کتابی که تدریس شود. (اقرب الموارد). کتاب . (متن اللغة) (منتهی الارب ).


مدرس . [ م ُ دَرْ رَ ] (ع ص ) مجرب . (متن اللغة) (اقرب الموارد). مرد آزمایش دیده . (منتهی الارب ).


مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ] (اِخ ) ابوالقاسم (سیدمیرزا...) حسینی خاتون آبادی اصفهانی ، معروف به مدرس ، از مؤلفان قرن دوازدهم هجری قمری است . به سال 1303 هَ . ق . درگذشت . او راست : تفسیر قرآن مجید به فارسی ، حاشیه ٔ استبصار، حاشیه ٔ تهذیب ، حاشیه ٔ کافی ، حاشیه ٔ من لایحضره الفقیه ، شرح نهج البلاغه . (از ریحانة الادب ج 5 ص 267). رجوع به اعیان الشیعه ج 8 ص 111 شود.


مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ] (اِخ ) حسن (سید ...) بن سید اسماعیل بن میر عبدالباقی ، اصفهانی قمشه ای . از سادات طباطبائی و از علمای امامیه و از رجال سیاست این قرن است . به سال 1287 هَ . ق . در یکی از قرای اردستان متولد شد. پس از تحصیل در شهرضا و اصفهان و عراق در سن 16 سالگی به اصفهان رفت و سیزده سال در آن شهر به تحصیل پرداخت سپس عازم عتبات شد پس از بازگشت به اصفهان به تدریس پرداخت آنگاه به تهران آمد در سال 1328 هَ . ق . از طرف علمای نجف به عنوان عالم طرازاول در دوره ٔ دوم مجلس تعیین شد و در دوره ٔ سوم از طرف مردم تهران به نمایندگی انتخاب گردید. در محرم سال 1324 هَ . ق . به همراه عده ای از رجال و نمایندگان مجلس در مهاجرت بود و در هیأت دولتی که مهاجران تعیین کردند وزیر دادگستری گردید. سپس به تهران بازگشت و بعد از آن چندین دوره به مجلس شورای ملی راه یافت . در دوره ٔ پنجم رهبر نمایندگان اقلیت بود و یکبار مورد سوء قصد واقع شد ولی جان بسلامت برد، سرانجام پس از چند سال حبس و تبعید درسال 1356 هَ . ق . در کاشمر درگذشت و در همانجا مدفون شد. رجوع شود به تاریخ رجال ایران ج 1 صص 343-345.


مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ] (اِخ ) حسن (سید ...) بن علی بن امیر اسماعیل ، واعظ حسینی اصفهانی ، مشهور به مدرس ، از علمای امامیه ٔ قرن سیزدهم است . به سال 1273 هَ . ق . در اصفهان وفات یافت . او راست : اصالةالبرائة، اصالةالصحة، جوامعالکلم ، شرح مختصر نافع محقق ، قاعده لاضرر، و غیره . (از ریحانة الادب ج 5 ص 267).رجوع به متفرقات الذریعة و روضات الجنات ص 182 شود.


مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ] (اِخ ) علی (میرسید...) بن سید علی رضابن زین العابدین حسنی یزدی ، معروف به مدرس از علمای امامیه و شاعران متأخر است . به سال 1329 هَ . ق .درگذشته است .کتاب الهام الحجة فی العقاید الحقة و اصول الدین تألیف اوست . طبع شعری داشته و ابتدا شائق و بعداً مشتاق تخلص میکرده است و این بیت از اوست :
غبار مدرسه گر تیره کرد رویم از اول
هزار شکر که آخر به آب میکده شستم .

(از ریحانة الادب ج 3 ص 504).


رجوع به الذریعة ج 2 ص 301 شود.

مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ] (اِخ ) علی زنوزی ،از دانشمندان و حکمای متأخر است ، در مدرسه ٔ سپهسالار تدریس می کرد و به سال 1307 هَ . ق . درگذشت و در جوار بقعه ٔ شاه عبدالعظیم مدفون گشت ، از اشعار اوست :
خورشید وجود تا ز رخ پرده گشود
بنمود جمال خویش آنگونه که بود
در آیت احمد آنچه او داشت گذاشت
مرآت علی چنانکه او بود نمود.

(از طرایق الحقایق ج 3 ص 504).


رجوع به فرهنگ سخنوران شود.

مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ] (اِخ ) محمدعلی (میرزا...) بن محمد نصیر چهاردهی رشتی گیلانی ، معروف به مدرس و مدرس چهاردهی ، از اجله ٔ علمای امامیه ٔ قرن چهاردهم است . و به سال 1334 هَ . ق . درگذشته است . او راست : 1- اصول الفقه . 2- تبیان اللغة. 3- التحفة الحسینیه . 4- التذکرة الغرویه . 5- ترجمه ٔ مصائب النواصب و نواقض الروافض . 6- ترجمه ٔ مکارم الاخلاق طبری . 7- ترجمه ٔ نجاة العباد. 8- ترجمه ٔ منهج المقال فی علم الرجال ؛ و نیز حاشیه ای بر تشریح الافلاک ، خلاصة الحساب ، رسائل شیخ انصاری ما ریاض المسائل یا قوانین الاصول و مبحث قبله از شرح لمعه و شروحی بر قواعد علامه ، منظومه ٔ فقه بحر العلوم ، دعای سماة و صباح ، صحیفه ٔ سجادیه و غیره . رجوع به ریحانة الادب ج 5 ص 272 و مجلات الذریعة و احسن الودیعة ج 1 ص 130 و فهرست مؤلفان تألیف خانبابا مشار ج 4 ص 432 و 433 شود.


مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ] (اِخ ) محمدعلی بن محمد طاهربن نادر محمد تبریزی معروف به مدرس ، از دانشمندان و مؤلفان متأخر است . تألیفات او بدین شرح است : 1- حیاض الزلائل فی ریاض المسائل . 2- الدر الثمین أو دیوان المعصومین . 3- ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیة او اللقب . 4- غایةالمنی فی تحقیق الکنی . 5- فرهنگ بهارستان ، در مترادفات زبان فارسی . 6- فرهنگ نگارستان ، در لغت فارسی . 7- فرهنگ نوبهار، در لغت فارسی . 8- قاموس المعارف . 9- کفایةالمحصلین فی تبصرة احکام الدین . 10- نثراللئالی در شرح نظم اللئالی ، در تجوید. 11- امثال و حکم ترکی آذربایجانی . رجوع به ریحانةالادب ج 5 ص 269 و ج 1 مقدمه و ج 7 خاتمه شود.


مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ] (اِخ ) مهدی (حاجی میرزا...) بن میرزا جعفر آشتیانی الاصل تهرانی مولد و مسکن ، مشهور به مدرس آشتیانی ، از فقهای امامیه و دانشمندان متأخر است . او راست حواشی وشروحی بر اسفار ملاصدرا، رسائل انصاری ، منظومه ٔ سبزواری ، شفای ابن سینا، کفایه ٔ خراسانی ، مکاسب انصاری ؛ ورسایلی در جبر و تفویض ، علم اجمالی ، طلب وارده ، وحدت وجود، قاعده ٔ صدور. (از ریحانة الادب ج 5 ص 272).


مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ] (اِخ ) نصراﷲ (سید...) بن حسین بن علی بن اسماعیل موسوی حایری ، مکنی به ابوالفتح و ملقب به صفی الدین و مشهور به مدرس ، از علمای امامیه و شاعران قرن دوازدهم هجری قمری و معاصران نادرشاه افشار است . در کربلا به تدریس علوم دینی اشتغال داشته و در سفر نادرشاه به آن دیار مورد توجه واقع گشته و شاه او را به سفر حج فرستاد و سپس به سفارت روانه ٔ استانبول گشت و بر اثر سعایت درباریان سلطان روم به تهمت فساد مذهب در سال 1168 هَ . ق . به قتل رسید. از تصنیفات اوست : آداب تلاوة القرآن ، تخمیس قصیده ٔ میمیه ٔ فرزدق ، رساله در تحریم شرب توتون ، الروضات الزاهرات فی المعجزات بعد الوفاة، سلاسل الذهب المربوط بقنادیل العصمة الشامخة الرتب ، و دیوان اشعار. (از ریحانة الادب ج 5 ص 274). رجوع به روضات الجنات ص 758 و مستدرک الوسایل ج 3 ص 385 و کنی و القاب ج 1 ص 49 و متفرقات الذریعة شود.


مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ] (ع ص ) مقری ٔ. (اقرب الموارد). معلم . درس گوی . آموزگار. استاد. درس دهنده :
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد.

حافظ.


|| بسیار درس گو. (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ). کثیرالدرس (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
رجوع به معنی اول شود.

مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ](اِخ ) محمدرضا (میرزا سید...) بن محمد مؤمن امامی خاتون آبادی اصفهانی ، معروف به مدرس ، از علمای امامیه ٔ قرن دوازدهم هجری قمری است و در اواخر عهد صفویه می زیسته ، از تصانیف اوست : ابواب الهدایة، جنات الخلود ، خزائن الانوار. (از ریحانة الادب ج 5 ص 268). رجوع به متفرقات الذریعة شود.


مدرس . [ م ُ رِ ] (ع ص ) سبق گوینده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آزماینده و تعلیم کننده ٔ درس . (ناظم الاطباء): درس و أدرس الکتاب ؛ درسه . (متن اللغة). رجوع به مُدَرِّس شود.


مدرس . [ م ُدْ دَ رِ ] (ع ص ) کسی که مطالعه می کند و اهتمام می نماید. (ناظم الاطباء).


مدرس .[ م ُ دَرْ رِ ] (اِخ ) نصراﷲ (میرزا...) شیرازی ، معروف به مدرس ، از علمای امامیه ٔ قرن سیزدهم است و به سال 1291 هَ . ق . درگذشته . او راست حواشی بر تفسیر بیضاوی ، رسائل شیخ مرتضی انصاری ، و فصول الاصول . (از ریحانة الادب ج 5 ص 475). رجوع به متفرقات الذریعة شود.


مدرس. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) موضعالدرس. موضعالدراسة. ( متن اللغة ). محلی که در آن تدریس کنند. جای تدریس. آموزشگاه. ( فرهنگ فارسی معین ). مدرسه. رجوع به مدرسه شود.

مدرس. [ م َ دَ ] ( اِ ) مترس. چوب کنده ای که در پس در اندازند تا در گشوده نگردد. || شکلی که در کشتزار سازند برای دفع جانوران موذی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مترس و مترسک شود.

مدرس. [ م ِ رَ ] ( ع اِ ) مَدرَس. موضع درس و جای درس گفتن. ( ناظم الاطباء ). جائی که در آن تدریس کنند. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مدرسه و مَدرَس شود. || کتاب درسی. کتابی که تدریس شود. ( اقرب الموارد ). کتاب. ( متن اللغة ) ( منتهی الارب ).

مدرس. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) سبق گوینده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آزماینده و تعلیم کننده درس. ( ناظم الاطباء ): درس و أدرس الکتاب ؛ درسه. ( متن اللغة ). رجوع به مُدَرِّس شود.

مدرس. [ م َ رَ ] ( اِخ ) از ایالات جنوبی هندوستان است. مرکز آن بندری است به همین نام با قریب دو میلیون نفر جمعیت. جمعیت ایالت مدرس بیش از 43 میلیون نفر است.

مدرس. [ م ُ دَرْ رَ ] ( ع ص ) مجرب. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). مرد آزمایش دیده. ( منتهی الارب ).

مدرس. [ م ُ دَرْ رِ ] ( ع ص ) مقری ٔ. ( اقرب الموارد ). معلم. درس گوی. آموزگار. استاد. درس دهنده :
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد.
حافظ.
|| بسیار درس گو. ( ناظم الاطباء )( منتهی الارب ). کثیرالدرس ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).
رجوع به معنی اول شود.

مدرس. [ م ُدْ دَ رِ ] ( ع ص ) کسی که مطالعه می کند و اهتمام می نماید. ( ناظم الاطباء ).

مدرس. [ م ُ دَرْ رِ ] ( اِخ ) ابوالقاسم ( سیدمیرزا... ) حسینی خاتون آبادی اصفهانی ، معروف به مدرس ، از مؤلفان قرن دوازدهم هجری قمری است. به سال 1303 هَ. ق. درگذشت. او راست : تفسیر قرآن مجید به فارسی ، حاشیه استبصار، حاشیه تهذیب ، حاشیه کافی ، حاشیه من لایحضره الفقیه ، شرح نهج البلاغه. ( از ریحانة الادب ج 5 ص 267 ). رجوع به اعیان الشیعه ج 8 ص 111 شود.

مدرس. [ م ُ دَرْ رِ ] ( اِخ ) حسن ( سید... ) بن علی بن امیر اسماعیل ، واعظ حسینی اصفهانی ، مشهور به مدرس ، از علمای امامیه قرن سیزدهم است. به سال 1273 هَ. ق. در اصفهان وفات یافت. او راست : اصالةالبرائة، اصالةالصحة، جوامعالکلم ، شرح مختصر نافع محقق ، قاعده لاضرر، و غیره. ( از ریحانة الادب ج 5 ص 267 ).رجوع به متفرقات الذریعة و روضات الجنات ص 182 شود.

فرهنگ عمید

درس دهنده، آموزگار.

دانشنامه عمومی

مدرس می تواند به موارد زیر اشاره کند:
سید حسن مدرس از روحانیان ایران در دوره پهلوی اول و نماینده مجلس شورای ملی
بزرگراه شهید مدرس در تهران
مدرس (مجموعه تلویزیونی)
بیمارستان مدرس در تهران

دانشنامه آزاد فارسی

مَدْرَس (Madras)
مَدْرَس
(یا: چِنای) شهری در جنوب شرقی هند و مرکز ایالت تامیل نادو، در خلیج بنگال، با۷.۵میلیون نفر جمعیت (۲۰۰۷). چهارمین شهر بزرگ هند و از بزرگ ترین کلان شهرهای جهان است. مدرس از بندرهای مهم هند است و پنبه، بادام زمینی و کالاهای چرمی صادر می کند و کارخانه های تولید مواد شیمیایی، چرم سازی و پارچه بافی دارد. سایر صنایع آن عبارت اند از اتومبیل سازی، تولید سخت افزار رایانه، و صنایع بهداشتی. در ۱۹۶۳، فرانسیس دِی، رئیس شرکت هند شرقی بریتانیا، این شهر را بنا کرد. یک سال بعد انگلیسی ها پایگاه سنت جورج را تأسیس کردند؛ در ۱۷۴۶، فرانسوی ها مدرس و پایگاه مزبور را اشغال کردند. در ۱۷۴۸، به موجب پیمان اکس ـ لا ـ شاپل شهر مزبور به انگلیسی ها بازگرانده شد و آن ها به منظور جلوگیری از حملات بعدی به تقویت و تجهیز شهر پرداختند. در اواخر قرن ۱۸ انگلیسی ها بخش عمدۀ مناطق اطراف تامیل نادو و ایالت کنونی آندراپرادش و کرناتاکا را فتح و نواب نشین مدرس را، با مرکزیت مدرس (چنای) تأسیس کردند. با احداث راه آهن در هند در اواخر قرن ۱۹، مدرس با شهرهای مهمی چون بمبئی و کلکته ارتباط یافت. پس از استقلال هند در ۱۹۴۷، شهر مزبور ایالت مدرس (تامیل نادوی کنونی) شد.

فرهنگ فارسی ساره

آموزگار، استاد


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مدرس (ابهام زدایی). مدرس ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • سیدحسن مدرس، از سادات طباطبایی، یکی از مهم ترین رجال علمی، مذهبی و سیاسی ایران در عصر مشروطه و پهلوی اول• ملاعلی مدرس زنوزی، حکیم الهی و فیلسوف مؤسس، علی بن عبدالله، معروف به «آقا علی حکیم»، از حکمای حوزه فلسفی تهران و مروّج فلسفه ملاصدرا• علی اکبر مدرس حکمی یزدی، آقامیرزا علی اکبر حِکَمی یزدی معروف به حکیم الهی، استاد حکمت و عرفان قرن سیزدهم و چهاردهم• محمدعلی مدرس افغانی، مجتهد و فقیه برجستهٔ اهل افغانستان و استاد سطوح عالی ادبیات و نحو در حوزه علمیه قم• محمدعلی مدرس چهاردهی، از عالمان نامدار حوزه کهن سال نجف اشرف (قرن ۱۳- ۱۴ هـ. ق.)• محمدعلی مدرس خیابانی تبریزی، از علمای شیعه در قرن چهاردهم هجری قمری• ملااحمد مدرس گرجی، از روحانیون ادیب و شاعر مجاهد اهل سنت کردستان ایران در قرن چهاردهم هجری• سیدمحمّدباقر بن محمدتقی مدرّس اصفهانی، عالم فاضل، و از ائمه جماعت اصفهان• محمدباقر بن عبدالجواد مدرس خراسانی اصفهانی، طبیب فقیه و حکیم ادیب، از دانشمندان و اطباء معروف اواخر دوره قاجاریّه در اصفهان• سیداحمد بن سیدمحمد حسینی مدرس خراسانی، از اجلّه فقهاء و مدرّسین اصفهان در قرن چهارده هجری
...

[ویکی شیعه] مدرس (ابهام زدایی). «مدرس» ممکن است به یکی از این موارد اشاره داشته باشد:

پیشنهاد کاربران

جای درس خواندن


مدرس ( به ضم میم، فتح دال و کسر ر ) : [ اصطلاح آخوندی] به اساتید حوزه اطلاق می شود.
مدرس ( به فتح میم و سکون دال و فتح ر ) : [ اصطلاح آخوندی] محل تشکیل کلاس های درس حوزه.

pedagogue

آموزشگر

وقتش رسیده که خودت مدیر کسب و کارت باشی
ناجی سافت ، تنها ارائه دهنده راهکارهای هوشمند بین المللی در ایران
- طراحی وبسایت های هوشمند شخصی ، فروشگاهی
- طراحی اپلیکیشن های پیشرو با قابلیت نصب برروی تمام سیستم های عامل
( بدون تاثیرپذیری از تحریم )
- ارائه راهکارهای فروش انلاین و دیجیتال مارکتینگ
- اموزش زبان های برنامه نویسی به صورت پروژه محور
در کنار شما هستیم

https://najisoftco. com





معلم یا همون آموزشگر

univer sity


کلمات دیگر: