مترادف مناسب : درخور، زیبنده، شایسته، قابل، نیکو، بموقع، جور، سازگار، مساعد، موافق، فراخور، معقول، مشابه، همانند، ارزان، رخیص
متضاد مناسب : نامناسب
برابر پارسی : پسندیده، بایسته، درخور، شایسته، فراخور
appropriate, proper, suitable, fitting, befitting, well, decent, congruous, apposite, right, opportune, due, meet, germane, apt, apropos, felicitous, fit, feasible, likely, becoming, convenient
al _, apposite, appropriate, apropos, apt, aptitude, becoming, befitting, comme il faut, congruous, convenient, decent, due, feasible, felicitous, fit, fitting, germane, happy, just, likely, meet, well, opportune, proper, propriety, reasonable, right, suitable, tailor-made
مساعد , مطلوب , بجا , بموقع , بهنگام , درخور , مناسب , درخورد , شايسته , فراخور , مقتضي
۱. درخور، زیبنده، شایسته، قابل، نیکو
۲. بموقع، جور، سازگار، مساعد، موافق
۳. فراخور، معقول
۴. مشابه، همانند
۵. ارزان، رخیص ≠ نامناسب
درخور، زیبنده، شایسته، قابل، نیکو ≠ نامناسب
بموقع، جور، سازگار، مساعد، موافق
فراخور، معقول
مشابه، همانند
ارزان، رخیص
شایسته، درخور، سازگار، هماهنگ
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 181).
مولوی (ایضاً ص 325).
مولوی .
مولوی .
سعدی .
ابن یمین .
ابن یمین .
ابن یمین .
جامی .
درخور، پسندیده