استام
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
اوستام، ستام: دهنه، لگام، زین ویراق اسب، آنچه ازسازوبرگ اسب که باطلا ونقره زینت داده باشند
( اسم ) زین و یراق اسب ساز و برگ اسب
( اسم ) زین و یراق اسب ساز و برگ اسب
فرهنگ معین
(اِ) (اِ.) سیخی که در تون حمام و تنور نانوایی به کار می رود؛ کفچة آتشدان ، آتش کش ، بیلچه ، خاک انداز.
( اُ ) (اِ. ) زین و یراق اسب .
(اِ ) (اِ. ) سیخی که در تون حمام و تنور نانوایی به کار می رود، کفچة آتشدان ، آتش کش ، بیلچه ، خاک انداز.
(اِ ) (اِ. ) سیخی که در تون حمام و تنور نانوایی به کار می رود، کفچة آتشدان ، آتش کش ، بیلچه ، خاک انداز.
( اُ ) (اِ.) زین و یراق اسب .
لغت نامه دهخدا
استام. [اُ ] ( اِ ) ستام. ( جهانگیری ). اوستام. ساخت. زین و یراق اسپ از طلا و نقره. ( برهان ) ( سروری ) :
نکورنگ اسبان با سیم و زر
به استامها در نشانده گهر.
ز بند و قید و غل و بار پشت رستستند .
سوی لاله سرخ جام عقار.
چه افرازی چنین ای خواجه سینه.
استاده ز بهر اسب و استام.
استاده ز بهر اسپ و استامی.
استام. [ اَ ] ( اِ ) آتش کاو آهنین. مِحَش . مِحَشّه. مِسعر. مِسعار. مِحراک. محضاء. مِحْضَب. مِحْضَج. مِحراث. || سیخ که در تون حمام و تنور نانوائی بکار برند. || کفچه آتشدان. || بیلچه. مقحاة. مِسحاة. مجرفة. خاک انداز. خیسه. چمچه. کمچه.
نکورنگ اسبان با سیم و زر
به استامها در نشانده گهر.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ص 1504 س 13 ).
گوزن و گور که استام زر نمیخواهندز بند و قید و غل و بار پشت رستستند .
ناصرخسرو.
سوی گلبن زرد استام زرسوی لاله سرخ جام عقار.
ناصرخسرو.
بفرش و اسب و استام و خزینه چه افرازی چنین ای خواجه سینه.
ناصرخسرو.
ایدون شب و روز می پرستم استاده ز بهر اسب و استام.
ناصرخسرو.
ایدون شب و روز بر ستم کردن استاده ز بهر اسپ و استامی.
ناصرخسرو.
اسبی سخت قیمتی نعل زر زده و زین در زر گرفته و استام بجواهر... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 535 ). هستند در این روزگار ما گروهی عظامی با اسب و استام زر و جامه های گران مایه... ( تاریخ بیهقی ص 415 ). سلطان فرمود خلعتی نیکو راست کردند سخت فاخر، تاش را کمر زر و کلاه دوشاخ و استام زرهزار مثقال... ( تاریخ بیهقی ص 266 ). || ( ص ) معتمد. ( جهانگیری ) ( برهان ). اعتمادی. ( برهان ).استام. [ اَ ] ( اِ ) آتش کاو آهنین. مِحَش . مِحَشّه. مِسعر. مِسعار. مِحراک. محضاء. مِحْضَب. مِحْضَج. مِحراث. || سیخ که در تون حمام و تنور نانوائی بکار برند. || کفچه آتشدان. || بیلچه. مقحاة. مِسحاة. مجرفة. خاک انداز. خیسه. چمچه. کمچه.
استام . [ اَ ] (اِ) آتش کاو آهنین . مِحَش ّ. مِحَشّه . مِسعر. مِسعار. مِحراک . محضاء. مِحْضَب . مِحْضَج . مِحراث . || سیخ که در تون حمام و تنور نانوائی بکار برند. || کفچه ٔ آتشدان . || بیلچه . مقحاة. مِسحاة. مجرفة. خاک انداز. خیسه . چمچه . کمچه .
استام . [اُ ] (اِ) ستام . (جهانگیری ). اوستام . ساخت . زین و یراق اسپ از طلا و نقره . (برهان ) (سروری ) :
نکورنگ اسبان با سیم و زر
به استامها در نشانده گهر.
گوزن و گور که استام زر نمیخواهند
ز بند و قید و غل و بار پشت رستستند .
سوی گلبن زرد استام زر
سوی لاله ٔ سرخ جام عقار.
بفرش و اسب و استام و خزینه
چه افرازی چنین ای خواجه سینه .
ایدون شب و روز می پرستم
استاده ز بهر اسب و استام .
ایدون شب و روز بر ستم کردن
استاده ز بهر اسپ و استامی .
اسبی سخت قیمتی نعل زر زده و زین در زر گرفته و استام بجواهر... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 535). هستند در این روزگار ما گروهی عظامی با اسب و استام زر و جامه های گران مایه ... (تاریخ بیهقی ص 415). سلطان فرمود خلعتی نیکو راست کردند سخت فاخر، تاش را کمر زر و کلاه دوشاخ و استام زرهزار مثقال ... (تاریخ بیهقی ص 266). || (ص ) معتمد. (جهانگیری ) (برهان ). اعتمادی . (برهان ).
نکورنگ اسبان با سیم و زر
به استامها در نشانده گهر.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1504 س 13).
گوزن و گور که استام زر نمیخواهند
ز بند و قید و غل و بار پشت رستستند .
ناصرخسرو.
سوی گلبن زرد استام زر
سوی لاله ٔ سرخ جام عقار.
ناصرخسرو.
بفرش و اسب و استام و خزینه
چه افرازی چنین ای خواجه سینه .
ناصرخسرو.
ایدون شب و روز می پرستم
استاده ز بهر اسب و استام .
ناصرخسرو.
ایدون شب و روز بر ستم کردن
استاده ز بهر اسپ و استامی .
ناصرخسرو.
اسبی سخت قیمتی نعل زر زده و زین در زر گرفته و استام بجواهر... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 535). هستند در این روزگار ما گروهی عظامی با اسب و استام زر و جامه های گران مایه ... (تاریخ بیهقی ص 415). سلطان فرمود خلعتی نیکو راست کردند سخت فاخر، تاش را کمر زر و کلاه دوشاخ و استام زرهزار مثقال ... (تاریخ بیهقی ص 266). || (ص ) معتمد. (جهانگیری ) (برهان ). اعتمادی . (برهان ).
فرهنگ عمید
سیخ فلزی دراز که با آن در تون حمام یا تنور نانوایی آتش را زیرورو می کنند.
= ستام: به فرش و اسب و استام و خزینه / چه افرازی چنین ای خواجه سینه (ناصرخسرو: ۳۵۲ ).
= ستام: به فرش و اسب و استام و خزینه / چه افرازی چنین ای خواجه سینه (ناصرخسرو: ۳۵۲ ).
سیخ فلزی دراز که با آن در تون حمام یا تنور نانوایی آتش را زیرورو میکنند.
= ستام: ◻︎ به فرش و اسب و استام و خزینه / چه افرازی چنین ای خواجه سینه (ناصرخسرو: ۳۵۲).
پیشنهاد کاربران
ارنا استام و ستام نیز نوشته اند و گروهی گمان کرده اند عربی است و اشتباه است اهن نر یا اهن شاپورگان را ستام گویند و هر انچه از ان سازند از اتش کاو و مخش و ستام همه استام باشد
یراق اسب
کلمات دیگر: