کلمه جو
صفحه اصلی

توصیف


مترادف توصیف : تشریح، تعریف، توضیح، شرح، وصف، ستایش کردن، ستودن، وصف کردن

برابر پارسی : ستودن، ستایش

فارسی به انگلیسی

characterization, description, narration, descripyion, commendation

descripyion, commendation


characterization, description, narration


فارسی به عربی

روایة , وصف

مترادف و متضاد

qualification (اسم)
صلاحیت، صفت، شرط، قید، وضعیت، توصیف، شرایط

description (اسم)
شرح، تشریح، وصف، تعریف، تصویر، توصیف، اتصاف

narration (اسم)
خبر، داستان، سرگذشت، توصیف، داستانسرایی، گویندگی

shading (اسم)
سایه، توصیف، اختلاف جزئی

delineation (اسم)
شرح، طرح، تصویر، توصیف

تشریح، تعریف، توضیح، شرح، وصف


ستایش کردن، ستودن، وصف کردن


۱. تشریح، تعریف، توضیح، شرح، وصف
۲. ستایش کردن، ستودن، وصف کردن


فرهنگ فارسی

وصف کردن ، صفت کسی یاچیزی رابیان کردن
( مصدر ) وصف کردن صفات و خصایص چیزی را بیان کردن . ۲ - ستودن ستایش کردن . ۳ - ( اسم ) وصف شرح . جمع : توصیفات .
نیک صفت کردن . وصف حال و بیان حال . نشانی دادن .

فرهنگ معین

(تُ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - وصف کردن . ۲ - ستودن .

لغت نامه دهخدا

توصیف. [ ت َ ] ( ع مص ) نیک صفت کردن. ( آنندراج ). وصف و بیان حال. ( ناظم الاطباء ). وصف کردن. نشانی دادن. نشان گفتن. پیرایه گفتن. ستودن. ستایش. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

وصف کردن، بیان کردن صفت کسی یا چیزی.

دانشنامه عمومی

توصیف (روایت). توصیف عبارت است از ارائهٔ تصویر ساکن از دنیای بیرون. در توصیف با واقعه (رویداد) مواجه نیستم؛ در نتیجه، بحث از فشردگی یا عدم فشردگی معنی ندارد. دنیای ساکنِ بیرون، یا تصویرِ ساکنِ دنیای بیرون، آن بخش از ماجرا یا داستان است که کنش یا گفتاری در آن اتفاق نمی افتد.
پی رنگ
راوی
رخداد (داستان)
شخصیت (آثار هنری)
درون مایه
گفتگو (داستان)
فضا (داستان)
ساختار (داستان)
موضوع (داستان کوتاه)
افت
اوج (روایت)
کشف (روایت)
گره گشایی
کشمکش
گره افکنی
نکته: هر عنصری که نقش در پیشبرد و بسط فرایند داستان ندارد، باید حذف شود.در این جا خودبه خود بحث عمل داستانی و محل فیزیکی پیش می آید. عمل داستانی، حرکت پیشرفت ماجرا در مسیر برآورده شدن اهداف است. این حرکت بر دوش عناصر و اجرای داستان است. عناصر و اجزای داستان، با این که در عمل داستانی شرکت دارند، اما ممکن است خود با حرکت و عملی ظاهری و فیزیکی همراه نباشند یا به عکس.«توصیف عینی»، بدون دخالت بینش و حالات و تأثیرات روحیِ نویسنده است، اما توصیف اکسپرسیونیستی توصیفی است که شرایط روحی و ذهنی نویسنده در آن دخالت می کند. در توصیف عینی، موصوف بی واسطه به ذهن خواننده منتقل می شود و در توصیف اکسپرسیونیستی با واسطه ذهن نویسنده در ذهن خواننده جای می گیرد.

وصف کردن، تعریف.


پیشنهاد کاربران

بازنمایی یا بازنمود

ستودن

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اِستوت estut ( سنسکریت: سْتوتی )
ویاگ ( سنسکریت: ویاکَرَنَ )

وصف, مدح و ستایس

توصیف بیان ویژگی های یک چیز یا پدیده یا واقعه است. در توصیف باید به اندازه، رنگ، بو، لطافت و زبری، فاصله و سایر خصوصیات آن چیز توجه کرد. 🤗


شرح دادن

pretty


به جای اورا وصف کن یا توصیف کن
می توان گفت از او بگو
وصف بهار : بهار گویی یا از بهار گفتن
واژه های وصف و توصیف عربی ان و البته بی معنی و اضافی ما نیازی به این واژه ها نداریم

توصیف همواره به معنی بازنمایی ویژگیهای نیکوی یک چیز است. مانند توصیف بهار که گفتن از ویژگیهای نیکوی بهار را بر می انگیزد. بنابراین توصیف می تواند به معنی بازنمود نیکیهایهر چیزی باشد. بنابراین :
توصیف = خرم گفت/ خرم گری

به معنی این است که خوبی های یک چیز را بیان کنیم

گزارش


بیان

بیان احساسات شخصی در مورد کسی یا چیزی

نعت= وصف . توصیف

ازآنجاکه توصیف بارمعنائی گسترده تری ازستایش وستودن داردوگاه نه تنهاخوبی هابلکه زشتی هاوژرفای یک رویدادیاویژگی رانشان می دهد، برای نمونه توصیف چگونگی انجام شدن یک"جنایت"یاپلیدی های جنگ، بی گمان نمی تواندازگونه ستودن باشد. ازاین رو واژه" نمایاندن"دربرابرتوصیف پیشنهادمی گردد.

‏چونمودن/چونماییدن = توصیف کردن
چونمایش = توصیف
چونما = صفت

{چونمودن/چونماییدن: چون نمودن/نماییدن. در کل به معنای نمودن یا نمایش دادن چونی یا چگونگی}

نو شناخت، بازشناسی

وصف

برابر پارسی واژه وصف و توصیف واژه ویچار یا همان ویچر هست

رَوَندگویی= توصیف

معنی توصیف به لغت چی می باشد


کلمات دیگر: