( آغل ) آغل. [ غ ِ / غ ُ ] ( اِ ) جای گوسفندان و گاوان و دیگر چارپایان بشب در خانه یا کوه وبیشتر کنده ای در زیرزمین باشد. کمرا. شب گاه. شبغا. شوگاه. آغیل. شوغا. شب غاز. شب غازه. شوغار. شوغاره. شب غاو. آغول. نَغِل. نُغول. باغل. غال. آغال. غول. غوشا. غوشاد. غوشاک. کاز. زاغه. غاو. کنده. چپر. خبک. خباک. خپاک. سم. سمج. سمجه. دیل. بیکند :
برو برو که خران آمدند به آغلها
خر جوان و خر پیر و خرّ یکساله.
مولوی.
|| هاله. خرمن ماه. دارَه. شابورد. شادورد. خرگاه ، خرگه ماه.
- امثال :
حساب بز گر را در آغل کنند ؛ غالباً بزان گر در چراگاه میرند و شب به آغل بازنگردند. و در نظایر مورد، این مثل را بکار برند.
اغل. [ اَ غ ِ ] ( اِ ) جایی باشد که در کوه وصحرا بجهت خوابانیدن گوسفندان سازند. ( آنندراج ) ( برهان ) ( هفت قلزم ). و آن را آغل بالمد نیز خوانند. ( آنندراج ). اغول است یعنی جای خوابیدن گوسفندان. ( انجمن آرای ناصری ). آغل و جای باش گوسفندان در کوه و بیابان. ( ناظم الاطباء ). بمعنی آغال و آغِل است. ( برهان ). اغلب آغُل تلفظ کنند و آن مرکب است از پیشوند و غول بمعنی جایگاه گوسفندان وچارپایان دیگر. ( حاشیه برهان چ معین ) :
غم مخورید هر شت ر ره نبرد در این اغل
زان که به پستی اند و ما بر سر کوه بر شرف.
مولوی ( از آنندراج ).
در تداول عامه بیشتر آغُل تلفظ کنند که مرکب از پیشوند ( آ ) و غول بمعنی جایگاه گوسفند و چارپایان دیگر :
گاهی چو گوسفندان در غول جای من
گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان.
بوشکور ( از حاشیه برهان چ معین ).
اغل. [ اُ غ ُ ] ( اِخ ) آدم علیه السلام. ( شرفنامه منیری ).
اغل. [ ] ( اِخ ) همان اغول حاجب است که از امرای محمد خوارزمشاه درخوارزم بود. ( از تاریخ جهانگشا ج 1 ص 97 و 124 ). همان مغول حاجب است. رجوع به تاریخ غازان ص 137 شود.