مترادف مقیاس : قاعده، معیار، ملاک، اندازه، تعداد، حد، مقدار، میزان، واحد، نمونه، اشل
برابر پارسی : اندازه، پیمانه، سنجش، سنجه
basis, criterion, gauge, measure, measurement, scale, yardstick
scale
اندازه , اندازه گير , اندازه گرفتن , اندازه گيري , سنجش , کفه ترازو , ترازو , وزن , پولک يا پوسته بدن جانور , فلس , هر چيز پله پله , هرچيز مدرج , اعداد روي درجه گرماسنج وغيره , مقياس , معيار , درجه , ميزان , مقياس نقشه , وسيله سنجش , خط مقياس , تناسب , نسبت , مقياس کردن , توزين کردن
نمونه
اشل
قاعده، معیار، ملاک
اندازه، تعداد، حد، مقدار، میزان
واحد
۱. قاعده، معیار، ملاک
۲. اندازه، تعداد، حد، مقدار، میزان
۳. واحد
۴. نمونه
۵. اشل
[عمومی] رابطۀ میان اندازۀ واقعی چیزی با اندازۀ نقشه و نمودار آن [مهندسی نقشهبرداری] نسبت یک فاصله مشخص بر روی عکس یا نقشه به فاصله متناظر آن بر روی زمین
سنجه، پیمانه