کلمه جو
صفحه اصلی

بی تفاوت


مترادف بی تفاوت : بی حس، بی علاقه، بی قید، لاقید ، بی احساس، بی عاطفه، بی اعتنا، علی السویه، مساوی، یکسان | کم لطف، بی مهر، نامهربان بی اعتنا، بی توجه

متضاد بی تفاوت : جبهه گیر، علاقه مند |

برابر پارسی : یکسان انگار

فارسی به انگلیسی

apathetic, disinterested, incurious, indifferent, insensible, languid, nonchalant, torpid, unconcerned, unresponsive


apathetic, disinterested, incurious, indifferent, insensible, languid, nonchalant, torpid, unconcerned, unresponsive, cool, po-faced

فارسی به عربی

لامبالی

مترادف و متضاد

بی‌حس، بی‌علاقه، بی‌قید، لاقید ≠ جبهه‌گیر، علاقه‌مند


apathetic (صفت)
بی تفاوت، بی احساس، بی روح

incurious (صفت)
بی تفاوت، نا کنجکاو

apathetical (صفت)
بی تفاوت، بی احساس، بی روح

پیشنهاد کاربران

ادمای بی تفاوت نثبت ب همه چی هیچ حسی ندارن خیلی سرد

از زندگی خسته باشی و هیچ امیدی نداشته باشی

بی احساس و خشک و مرده

بی تفاوتی انبوهی از نبود حس ها

بی احساس کسی که اصلا چیزی رو به دیل خودش نمیبینه

بی تفاوتی یعنی تمام احساسی ک توی دل بوده بمیره و ادم چیزی حس نکنه. . .

بی حس بدون عملکرد بدون انگیزه بدون شادی پراز درد وغم


من درکش نمیکنم چرا؟؟

ادمای بی تفاوت هیچ حسی نثبت ب هیچی ندارن خیلی سرد

ب نظر من بی تفاوت بودن ب معنی واقعی
نداشتن امید واس زندگیست
یعنی ی جسم بی روح بی انگیزه بدون هدف

بی انگیزه


کلمات دیگر: