کلمه جو
صفحه اصلی

استفاده


مترادف استفاده : استعمال، کاربرد، بهره جویی، بهره گیری، بهره وری، تمتع، سود، فایده ستانی

متضاد استفاده : زیان، ضرر

برابر پارسی : بکارگیری، بهرمندی، بهره، بهره برداری، سود بردن، سود کاربری، کاربرد، کاربری

فارسی به انگلیسی

(making) use, utillzation, [informal] profit


use, utilization, exploitation, advantage, profit, (making) use, utillzation, [infml.] profit, benefit, exercise, usage

benefit, exercise, exploitation, usage, use, utilization


فارسی به عربی

استعمال , استملاک , فائدة , مستفید , منفعة ، اِرْتفاقٌٌ

مترادف و متضاد

بهره‌جویی، بهره‌گیری، بهره‌وری، تمتع، سود، فایده‌ستانی


استعمال، کاربرد ≠ زیان، ضرر


gain (اسم)
افزایش، حصول، استفاده، سود، منفعت، فایده، صرفه، نفع، بهره تقویت، غرض

acquisition (اسم)
فراگیری، اکتساب، مالکیت، حصول، استفاده

use (اسم)
عادت، استفاده، تمرین، سود، منفعت، فایده، کاربرد، استعمال، خاصیت، مصرف، اطلاق

usage (اسم)
استفاده، کاربرد، استعمال

utilization (اسم)
استفاده، مصرف، بکارگیری، بهره برداری، بکار بری، بکارگرفتگی

application (اسم)
ضمیمه، استفاده، درخواست، کاربرد، استعمال، درخواست نامه، ممارست

benefit (اسم)
استفاده، مزیت، سود، منفعت، مصلحت، خیر، احسان، مزایا، اعانه، نمایش برای جمعاوری اعانه، افاضه

avail (اسم)
کمک، استفاده، سود، فایده، ارزش

beneficiary (اسم)
استفاده، وظیفه خور، بهره بردار

۱. استعمال، کاربرد
۲. بهرهجویی، بهرهگیری، بهرهوری، تمتع، سود، فایدهستانی ≠ زیان، ضرر


فرهنگ فارسی

استفادت: فایده خواستن، فایده گرفتن، بهره خواستن، سودبردن
( مصدر ) فایده گرفتن فایده خواستن بهره جویی کردن مقابل افاده . یاحسن استفاده . بخوبی استفاده کردن از چیزی بهره جویی بجا و منسب کردن . یا سوئ استفاده . استفاد. نامشروع کردن بد استفاده کردن از چیزی به طرز نامطلوبی در چیزی یا کاری دخالت ورزیدن .

فرهنگ معین

(اِ تِ دِ ) [ ع . استفادة ] (مص م . ) سود بردن ، فایده خواستن .

لغت نامه دهخدا

( استفادة ) استفادة. [ اِ ت ِ دَ ] ( ع مص ) استفادت. فایده گرفتن. ( منتهی الارب ) ( زوزنی ) ( تاج المصادربیهقی ). فائده بردن : تا حکماء آنرا برای استفادت مطالعه کنند. ( کلیله و دمنه ). تا بر خوانندگان استفادت و اقتباس آسانتر باشد. ( کلیله و دمنه ).
- استفاده کردن ؛ فائده بردن. فائده گرفتن. منتفعشدن. نفع بردن. انتفاع حاصل کردن. متمتع شدن. طرف بربستن.
|| فائده خواستن. ( منتهی الارب ). || اقتباس.

استفادة. [ اِ ت ِ دَ ] (ع مص ) استفادت . فایده گرفتن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). فائده بردن : تا حکماء آنرا برای استفادت مطالعه کنند. (کلیله و دمنه ). تا بر خوانندگان استفادت و اقتباس آسانتر باشد. (کلیله و دمنه ).
- استفاده کردن ؛ فائده بردن . فائده گرفتن . منتفعشدن . نفع بردن . انتفاع حاصل کردن . متمتع شدن . طرف بربستن .
|| فائده خواستن . (منتهی الارب ). || اقتباس .


فرهنگ عمید

۱. فایده گرفتن، سود بردن.
۲. (اسم ) فایده، سود.

دانشنامه عمومی

مصرف, کاربرد, استعمال,بهره برداری, بکارگیری,, فایده, سود


فرهنگ فارسی ساره

بهره برداری، کاربرد، کاربری، بکارگیری، سود کاربر


پیشنهاد کاربران

به کار بردن ، بهره بردن

بهره بری

بهره گیری . کاربرد

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
یوجَن ( سنسکریت: یوجَنَ )
وینیو vinyu ( سنسکریت: وینیوگَ )
پِرِشَن ( سنسکریت: پرِشَنَ )
ویاپار ( سنسکریت: ویاپارَ )


کلمات دیگر: