کلمه جو
صفحه اصلی

زبان داری

فرهنگ فارسی

۱ - سخنگوی فصیح و بلیغ . ۲ - آنکه بجز زبان مادری خود یک یا چند زبان دیگر بداند . ۳ - شاگرد معلم .

لغت نامه دهخدا

زبان داری. [ زَ ] ( حامص مرکب )زبان دار بودن. رجوع به زبان دار و زبان داشتن شود.


کلمات دیگر: