کلمه جو
صفحه اصلی

شامس

فرهنگ فارسی

نام یکی از جزایر یونان است

لغت نامه دهخدا

شامس. [ م ِ ] ( ع ص ) اسب توسن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ج ، شوامس و شُمُس. ( اقرب الموارد ). || مرد تندخو. ( از اقرب الموارد ). || روز آفتابی : الشامس من الایام ؛ ذوالشمس. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). روزگرم آفتابی. ( از تاج العروس ). || جید شامس ؛ گردن که از گوهر درخشندگی کند. ( از متن اللغة ).

شامس. [ م ِ ] ( اِخ ) نام یکی از جزایر یونان است. ( برهان قاطع ) ( از جهانگیری ) ( آنندراج ). و گویند بیش از سیصد جزیره باشد. ( منتهی الارب ). جزیره یونانی در مجمع الجزایر، دارای 71/000 تن سکنه و آن موطن فیثاغورس بود. ( حاشیه برهان چ معین ). نام جزیره ای از مجمع الجزایر بحرالروم که سابقاًمتعلق بدولت عثمانی بود و اینک جزو یونان است و موطن فیثاغورس حکیم بود. ( از ناظم الاطباء ) :
به آیین یکی شهر شامس بنام
یکی شهریار اندرو شادکام.
عنصری ( حاشیه برهان چ معین از لغت فرس اسدی ).

شامس . [ م ِ ] (اِخ ) نام یکی از جزایر یونان است . (برهان قاطع) (از جهانگیری ) (آنندراج ). و گویند بیش از سیصد جزیره باشد. (منتهی الارب ). جزیره ٔ یونانی در مجمع الجزایر، دارای 71/000 تن سکنه و آن موطن فیثاغورس بود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام جزیره ای از مجمع الجزایر بحرالروم که سابقاًمتعلق بدولت عثمانی بود و اینک جزو یونان است و موطن فیثاغورس حکیم بود. (از ناظم الاطباء) :
به آیین یکی شهر شامس بنام
یکی شهریار اندرو شادکام .

عنصری (حاشیه ٔ برهان چ معین از لغت فرس اسدی ).



شامس . [ م ِ ] (ع ص ) اسب توسن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، شوامس و شُمُس . (اقرب الموارد). || مرد تندخو. (از اقرب الموارد). || روز آفتابی : الشامس من الایام ؛ ذوالشمس . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). روزگرم آفتابی . (از تاج العروس ). || جید شامس ؛ گردن که از گوهر درخشندگی کند. (از متن اللغة).



کلمات دیگر: