کلمه جو
صفحه اصلی

صحراء

عربی به فارسی

بيابان , دشت , صحرا , شايستگي , استحقاق , سزاواري , ول کردن , ترک کردن , گريختن


لغت نامه دهخدا

صحراء. [ ص َ ] (ع اِ) صحرا. رجوع به صحرا شود.


صحراء. [ ص َ ] (ع ص ) صفت مشبهه ٔ مؤنث اصحر. || خرماده ٔ سرخ و سپیدی آمیخته . یقال : حمار اصحر و اَتان ٌ صحراء. (منتهی الارب ).


صحراء. [ ص َ ] ( ع اِ ) صحرا. رجوع به صحرا شود.

صحراء. [ ص َ ] ( ع ص ) صفت مشبهه مؤنث اصحر. || خرماده سرخ و سپیدی آمیخته. یقال : حمار اصحر و اَتان ٌ صحراء. ( منتهی الارب ).


کلمات دیگر: