کلمه جو
صفحه اصلی

زبان مغزدار

فرهنگ فارسی

زبانی که کلام آن ته داشته باشد و صاحب فصاحت و بلاغت بود

لغت نامه دهخدا

زبان مغزدار. [ زَ ن ِ م َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبانی که کلام آن ته داشته باشد و صاحب فصاحت و بلاغت بود. ( آنندراج ) ( بهار عجم ) :
در آن ساعت که در وصف لبت شیرین بود کامم
بده یارب زبان مغزداری همچو بادامم.
میرزاطاهر وحید ( آنندراج ).


کلمات دیگر: