کلمه جو
صفحه اصلی

زبده الطرطیر

فرهنگ فارسی

( اسم ) نمک اسیدی پتاسیم اسید تارتریک تارترات اسید دو پتاسیم . اسید تارتریک اسیدی است که بصورت ملح تارترات اسید دو پتاسیم در انگور و ساقه و برگ مو و میوه تمر و چغندر و برخی ترمشک ها و شمشاد فرنگی و بعضی قارچها و گلسنگها فراوان است .
ترترات پتاسیم اسیدی پاک بی تارتارات پتاسیم

لغت نامه دهخدا

( زبدةالطرطیر ) زبدةالطرطیر. [ زُ دَ تُطْ طَ ] ( ع اِ مرکب ) ترترات پتاسیم اسیدی پاک بی تارتارات پتاسیم . ( معجم طبی انگلیسی عربی : ترتر ). بستانی آرد: مقصود کرم ترتر یعنی پتاس است و معمولاً برای تجارت مقداری ترتر آهک بدان اضافه میکنندولی خود آن بتنهائی سفید و متبلور بصورت قطعات چهارگوش است. در برابر هوا مقاومت دارد و فاقد بو میباشد. دارای طعمی ترش است و برای آسانتر ذوب شدن زبدةالطرطیر، در داروسازیها معمول آن است که بمقدار یک خمس آن اسید بوریک بر آن می افزایند و مخلوط این دو را درآب گرم حل میکنند و در نتیجه نمکی مرکب و غیر متبلور بدست می آید که در 34 وزن خود آب سرد، و 14 وزن خودآب گرم قابل ذوب است و طریقه عمل چنین است : تارتریک بازاری را در آب جوش ذوب میکنند و مقداری خاک رس یا مانند آن بر آن می افزایند. و بوسیله تبخیر آنرامتبلور میسازند، در این هنگام ذوب زبدةالطرطیر آسان نیست و برای آسان ساختن ذوب آن بتفصیلی که گذشت باید عمل شود. این ماده بخاطر خاصیت تعدیل و تلیین که دارد در طب بکار میرود و علاوه بر این دو خاصیت ، در جدار روده ها اثرات فراوانی میگذارد زیرا عصاره معده برای حل کردن آن کافی نیست و 4 تا 8 گرم آن برای ایجاد قولنجها و استفراغهای ثقلی کافی است و از این رو است که در حال تب و کلیه التهابات برای تخفیف حرارت والتهاب بکار میرود. برخی معتقدند که مداومت در استعمال مقداری اندک از آن برای علاج بیماری یرقان سودمنداست. برخی نیز در بیماری استسقاء صدری موضعی آنرا بکار برده اند. برای استفاده از خاصیت تعدیل زبدة الطرطیر 5 تا 15 گرم آنرا در یک لیتر آب مخلوط با شکر حل میکنند و برای تلیین یا اسهال 30 گرم آنرا در یک لیتر آب قرار میدهند، از این ماده شربتی نیز تهیه میکنند بدینگونه که نیم اوقیه از آنرا در 3 لیتر آب گرم ذوب میکنند و 3 اوقیه شکر و نصف اوقیه پوست خشک نشده لیمو بر آن می افزایند. ( از دائرة المعارف بستانی ).رجوع به قاموس عصری ، عربی - انگلیسی و انگلیسی - عربی و تارتریک و اسید تارتریک در همین لغت نامه شود.


کلمات دیگر: