کلمه جو
صفحه اصلی

پولاد غندی

فرهنگ فارسی

نام دیوی مازندرانی

لغت نامه دهخدا

پولاد غندی. [ غ ُ ] ( اِخ ) نام دیوی مازندرانی :
نه ارژنگ مانم نه دیو سپید
نه سنجه نه پولاد غندی نه بید.
فردوسی.
نمائی مرا جای دیو سپید
همان جای پولاد غندی و بید.
فردوسی.

دانشنامه عمومی

پولادغُندی از دیوهای مازندران در وقایع شاهنامه است. از دیوان مازندران دوازده هزار نگهبان کیکاووس و ایرانیان در چاهی بزرگ نگهداری می کنند. بید و سنجه سالار دیوان بوده و پولاد غندی سپهدار ایشان است . رستم در سفر هفت خوان خود پولاد غندی را کشت.
زمانیکه کیکاووس بر تخت سلطنت جلوس کرد روزی رامشگری از شهر مازندران به دربار او آمد و به سالار بار گفت هم نوازنده و هم آشپز قابلی هستم اگر لایق باشم آمدم خدمت شاه ایران کنم. سالار بار موضوع را به کیکاووس گفت و کاووس رامشگر را پذیرفت. روزی رامشگر پرده از راز شهر مازندران را بر او برگشود، کاووس را دل زجای برآمد و آرزوی فتح کشور مازندران کرد. کیکاووس علی رغم مخالفت همه بزرگان و متحدان آهنگ جنگ مازندران نمود رفت خود و لشکر را گرفتار نمود آنگاه قاصدی برای زال و رستم فرستاد تا او و سپاهش را آزاد نمایند.
در سفر هفت خوان رستم جهت رهایی کیکاووس و لشکریانش، رستم تنها با رخش عازم شد و او باید از راه میانبری پر خطر عبور می کرد تا به شهر مازندران می رسید. رستم در خوان پنجم توانست مرد مازنی بنام اولاد را اسیر و بلد خود گرداند تا به دیوان مازندران و همچنین محل حبس کیکاووس و ایرانیان دست یابد. اولاد به تشریح مسافت سفر و خطرات راه با رستم به بحث نشست:

دانشنامه آزاد فارسی

پولادِ غَنْدی
در شاهنامۀ فردوسی، یکی از دیوان و یا سرداران شاه مازندران. با سپاهی از دیوان که در اختیار داشت از زندان کیکاوس، که در بند شاه مازندران بود، نگهبانی می کرد. پولاد غندی با گروهی از دیوان در نبرد رهاسازی کیکاوس کشته شد. این نام در بعضی از نسخه ها به صورت اولاد آمده است . رستم هنگامی که، در خان پنجم، پهلوان مازندرانی اولاد را دستگیر کرد، سراغ پولاد غندی را از او گرفت. این نام یک بار هم به صورت کولاد غندی آمده است .


کلمات دیگر: