کلمه جو
صفحه اصلی

مصوب


مترادف مصوب : تصویب شده، به تصویب رسیده، قبول شده، پذیرفته شده

برابر پارسی : استوارشده، برنهاده، پذیرفته

فارسی به انگلیسی

one who sanctions, authorized, approved

approved


authorized


مترادف و متضاد

تصویب‌شده، به‌تصویب‌رسیده


قبول‌شده، پذیرفته‌شده


۱. تصویبشده، بهتصویبرسیده
۲. قبولشده، پذیرفتهشده


فرهنگ فارسی

تصویب شده، آنچه که براستی ودرستی آن حکم داده شده
( اسم ) تصویب کننده جمع : مصوبین

فرهنگ معین

(مُ صَ وَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) تصویب شده .

لغت نامه دهخدا

مصوب . [ م ِص ْ وَ ] (ع اِ) کفلیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کفلیزه . کفگیر.


مصوب. [ م ِص ْ وَ ] ( ع اِ ) کفلیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کفلیزه. کفگیر.

مصوب. [ م ُ ص َوْ وَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از تصویب. راستگوی دانسته شده و راستگوی شمرده شده. || مصدق. تصویب شده. تأییدشده. آنچه مورد تأیید و موافقت مقام یاهیأت یا گروهی قرار گیرد: قوانین مصوب مجلس شورای ملی. مقررات مصوب انجمن استادان زبان و ادب پارسی.

مصوب . [ م ُ ص َوْ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تصویب . راستگوی دانسته شده و راستگوی شمرده شده . || مصدق . تصویب شده . تأییدشده . آنچه مورد تأیید و موافقت مقام یاهیأت یا گروهی قرار گیرد: قوانین مصوب مجلس شورای ملی . مقررات مصوب انجمن استادان زبان و ادب پارسی .


فرهنگ عمید

آنچه به راستی و درستی آن حکم داده شده، تصویب شده.

فرهنگ فارسی ساره

برنهاده



کلمات دیگر: