کلمه جو
صفحه اصلی

مضرس


مترادف مضرس : دندانه دار، دندانه دندانه، کنگره ای، آزموده، مجرب

متضاد مضرس : صاف

فارسی به انگلیسی

jagged, jaggy, serrate, toothed

مترادف و متضاد

دندانه‌دار، دندانه‌دندانه، کنگره‌ای ≠ صاف


آزموده، مجرب


jagged (صفت)
نا هموار، دندانه دار، مضرس

serrate (صفت)
دندانه دندانه، مضرس، اره ای

dentate (صفت)
دندانه دندانه، دندانه دار، مضرس

denticulated (صفت)
دندانه دار، مضرس، گنکره دار

ridged (صفت)
مضرس

toothed (صفت)
مضرس

ridgy (صفت)
بر امده، مضرس، لبه دار

runcinate (صفت)
مضرس، دارای دندانه های اره مانند

serrulate (صفت)
مضرس، دارای دندانه های ظریف

serrulated (صفت)
مضرس، دارای دندانه های ظریف

۱. دندانهدار، دندانهدندانه، کنگرهای
۲. آزموده، مجرب ≠ صاف


فرهنگ فارسی

دندانه دار، چیزی که در آن نقش ونگاربه شکل دندان باشد ، کسی که گرفتاربلا وسختی باشد، مردسختی دیده و آزموده
(اسم ) ۱ - دندانهدار . ۲ - مبتلی بسختی ومشقت . ۳- سختی دیده آزموده مجرب . ۴ - منقوش به نقش ونگارهایی بصورت دندانه ها .
شیری هک بخاید شکار را و فرو نبرد . شیری که شکار بخاید و فرو نبرد .

فرهنگ معین

(مُ ضَ رَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - دندانه دار. ۲ - مبتلی به سختی ومشقت . ۳ - سختی دیده ، آزموده . ۴ - منقوش به نقش ونگارهایی به صورت دندانه .

لغت نامه دهخدا

مضرس. [ م ُ ض َرْ رَ ] ( ع ص ) جامه و جز آن که در آن نگار مانند دندان باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). نگار جامه و جز آن که در وی صورتها باشد مانند دندان. ( ناظم الاطباء ). || رجل مضرس ؛ مرد مهذب و آزموده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آزموده در جنگ. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تضریس شود. || دندانه دار. ( ناظم الاطباء ). دندانه دندانه. دندانه دار. کنگره دار.

مضرس. [ م ُ ض َرْ رِ ] ( ع ص ) شیری که بخاید شکار راو فرونبرد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). شیری که شکار بخاید و فرونبرد. ( ناظم الاطباء ).

مضرس . [ م ُ ض َرْ رَ ] (ع ص ) جامه و جز آن که در آن نگار مانند دندان باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). نگار جامه و جز آن که در وی صورتها باشد مانند دندان . (ناظم الاطباء). || رجل مضرس ؛ مرد مهذب و آزموده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آزموده ٔ در جنگ . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضریس شود. || دندانه دار. (ناظم الاطباء). دندانه دندانه . دندانه دار. کنگره دار.


مضرس . [ م ُ ض َرْ رِ ] (ع ص ) شیری که بخاید شکار راو فرونبرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). شیری که شکار بخاید و فرونبرد. (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

چیزی که در آن نقش و نگار به شکل دندان باشد، دندانه دار.


کلمات دیگر: