مترادف مصاف کردن : جنگیدن، محاربه کردن، نبرد کردن، صف آرایی کردن
مصاف کردن
مترادف مصاف کردن : جنگیدن، محاربه کردن، نبرد کردن، صف آرایی کردن
فارسی به انگلیسی
to fight, to wage war, to quarrel
مترادف و متضاد
جنگیدن، محاربه کردن، نبرد کردن
صفآرایی کردن
۱. جنگیدن، محاربه کردن، نبرد کردن
۲. صفآرایی کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) جنگیدن محاربه کردن : پس بر آن قرار گرفت که مصاف کنند و تاش گرگ پیر بود و چهل سال سپهسالاری کرده بود ...
کلمات دیگر: