کلمه جو
صفحه اصلی

مضافا


برابر پارسی : افزون براین، سوای این، جدا ازاین، جزاین، گذشته ازاین

فارسی به انگلیسی

in addition, more

in addition


more


فرهنگ فارسی

مضافا باینکه . ( عبارت قیدی ) بعلاوه علاوه بر این : از کشف استار بسیاری از آن عاجز و در حل مشکلات و درک معانی فلسفی آن را جل بودم مضافاباینکه در صحت کامل آن تردید داشتم ...
بعلاوه علاوه بر این

فرهنگ معین

( مضافاً ) (مُ فَن ) [ ع . ] (ق . ) به علاوه ، از این گذشته ، باافزودن این مطلب .

لغت نامه دهخدا

( مضافاً ) مضافاً. [ م ُ فَن ْ ] ( ع ق ) بعلاوه. علاوه.
- مضافاً به این که ؛ علاوه بر این. به اضافه : از کشف استار بسیاری از آن عاجز و در حل مشکلات و درک معانی فلسفی آن راجل بودم ، مضافاً به اینکه در صحت کامل آن تردید داشتم. ( دیوان ادیب پیشاوری چ عبدالرسولی ص 218 ).

پیشنهاد کاربران

کنار این - در راستای این


کلمات دیگر: