کلمه جو
صفحه اصلی

باشین

فرهنگ فارسی

چوب پاره ها و خاشاک

لغت نامه دهخدا

باشین. ( اِ ) چوب پاره ها و خاشاک. ( آنندراج ). تراشه های چوب. ( ناظم الاطباء ). || شاخه های بریده درخت. ( آنندراج ).

باشین. ( اِخ ) صورتی ازنام قریه ای که در «نزهةالقلوب چ لیدن » بصورت ناشقین ، در ولایت قزوین آمده است. ( نزهةالقلوب جزء3 ص 281 ).

باشین. ( اِخ ) صورتی از نام شهری در غرجستان که بصورت آبشین و افشین نیز در ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج آمده است و گوید بفاصله یک تیررس در ساحل شرقی مرغاب علیا و بمسافت چهار منزل بالای مروالرود واقع بوده است. رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ترجمه محمود عرفان ص 442 شود.

باشین . (اِ) چوب پاره ها و خاشاک . (آنندراج ). تراشه های چوب . (ناظم الاطباء). || شاخه های بریده ٔ درخت . (آنندراج ).


باشین . (اِخ ) صورتی از نام شهری در غرجستان که بصورت آبشین و افشین نیز در ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج آمده است و گوید بفاصله ٔ یک تیررس در ساحل شرقی مرغاب علیا و بمسافت چهار منزل بالای مروالرود واقع بوده است . رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ترجمه ٔ محمود عرفان ص 442 شود.


باشین . (اِخ ) صورتی ازنام قریه ای که در «نزهةالقلوب چ لیدن » بصورت ناشقین ، در ولایت قزوین آمده است . (نزهةالقلوب جزء3 ص 281).



کلمات دیگر: