کلمه جو
صفحه اصلی

اولیا


برابر پارسی : سرپرستان

فارسی به انگلیسی

guardians, saints

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع ولی. ۱ - خداوندان : اولیای امور . ۲ - یاران دوستان . ۳ - دوستان خدا عارفان اولیائ الله . توضیح ایرانیان و ترکان گاه این کلمه را بجای مفرد بکار برند : اولیا عطا اولیاچلبی اولیا سمیع. یا اولیائ ی امور. خداوندان کارها بزرگان کشور . یا اولیائ ی حق . دوستان خدا خدا دوستان عارفان .
اولیائ . دوستان خدا و مردمان مقدس و پارسا .

لغت نامه دهخدا

اولیا. [ اَ ل ِ ] ( اِ ) اولیاء. دوستان خدا و مردمان مقدس و پارسا. ( ناظم الاطباء ). دوستان و نزدیکان قرابت ونزدیکان خدا. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) :
آنجا که رزم جویی دیماه دشمنانی
وانجا که بزم سازی نوروز اولیایی.
فرخی.
خواجه بزرگ و اولیا و حشم برسیدند. ( تاریخ بیهقی ). و مردم شهر آمدن گرفت فوج فوج... و اولیا و حشم و لشکریان و شهریان که بحقیقت بر تخت ملک این روز بود. ( تاریخ بیهقی ). خوارزمشاه بار داد و اولیا و حشم بیامدند. ( تاریخ بیهقی ).
هر چار چار حد بنای پیمبری
هر چار چار عنصر ارواح اولیا.
خاقانی.
حق تعالی از غم وخشم خصام
کی گذارد اولیا را در غرام.
مولوی.
اولیا اطفال حقند ای پسر
در حضور و غیبت ایشان باخبر.
مولوی.
- اولیای امور ؛ کسانیکه مصدر کارها هستند.
- اولیای دولت ؛ وزرا و کارگزاران دولت. ( ناظم الاطباء ). امرا و ارکان دولت. ( آنندراج ).
- اولیا شدن ؛ مرشدشدن. ( ناظم الاطباء ).

اولیا. [ اَ ل ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان یوسف آبادپائین ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد دارای 345تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود.

اولیا. [ اَ ل ِ ] (اِ) اولیاء. دوستان خدا و مردمان مقدس و پارسا. (ناظم الاطباء). دوستان و نزدیکان قرابت ونزدیکان خدا. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) :
آنجا که رزم جویی دیماه دشمنانی
وانجا که بزم سازی نوروز اولیایی .

فرخی .


خواجه ٔ بزرگ و اولیا و حشم برسیدند. (تاریخ بیهقی ). و مردم شهر آمدن گرفت فوج فوج ... و اولیا و حشم و لشکریان و شهریان که بحقیقت بر تخت ملک این روز بود. (تاریخ بیهقی ). خوارزمشاه بار داد و اولیا و حشم بیامدند. (تاریخ بیهقی ).
هر چار چار حد بنای پیمبری
هر چار چار عنصر ارواح اولیا.

خاقانی .


حق تعالی از غم وخشم خصام
کی گذارد اولیا را در غرام .

مولوی .


اولیا اطفال حقند ای پسر
در حضور و غیبت ایشان باخبر.

مولوی .


- اولیای امور ؛ کسانیکه مصدر کارها هستند.
- اولیای دولت ؛ وزرا و کارگزاران دولت . (ناظم الاطباء). امرا و ارکان دولت . (آنندراج ).
- اولیا شدن ؛ مرشدشدن . (ناظم الاطباء).

اولیا. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان یوسف آبادپائین ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد دارای 345تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود.


فرهنگ عمید

= ولی۲: اولیا اطفال حق اند ای پسر / غایبی و حاضری بس باخبر (مولوی: ۳۳۹ ).

دانشنامه عمومی

اولِه آ (به اسپانیایی: Ulea) یکی از شهرداری های کومارکای شرقی و در بخش خودمختار مورسیا در کشور اسپانیا قرار دارد. تا سال ۲۰۱۳ مساحت این شهرداری ۴۰ کیلومتر مربع و جمعیت آن ۹۳۵ تَن می باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

(به معنی دوستان و نزدیکان خدا) کسانی که از هر نوع فساد و آلودگی و نیز خوف و حزن مصون اند و خداوند وجود آن ها را برای خود خالص گردانیده و تحت ولایت خود گرفته است. آنان اراده نمی کنند مگر آنچه را که خداوند اراده می کند و ارادۀ آن ها محو در ارادۀ حق است. این اصطلاح برگرفته از آیات قرآن است (بقره، ۲۵۷؛ انفال، ۳۴؛ یونس، ۶۲). آنان ولیّ و مقرّب حضرت حق اند. تفاوت میان انبیا و اولیا در این است که آنچه ولی خبر می دهد به الهام قلبی او مربوط است و آنچه نبی خبر می دهد، به عالم وحی تعلق دارد. اولیا از پیامبران تبعیت دارند و دعوت آنان را در میان مردم تصدیق می کنند و رواج می دهند. عرفا می گویند: از دل اولیای حق به ذات حق دریچه ای گشوده است که آنان از آن دریچه به ذات حق می نگرند.

پیشنهاد کاربران

اولیا معنی اش می شود مثلا پدر و مادر

پدر و مادر

سرپرستان

اولیا مفردش میشه ( ولی )


کلمات دیگر: