برابر پارسی : آماج
اهداف
برابر پارسی : آماج
فارسی به انگلیسی
aims, goals, objectives, targets, ends, intentions, purposes, schemes
فرهنگ فارسی
(جمع کلمهی هدف) هدفها، مقصدها
( اسم ) جمع هدف
جمع هدف بمعنی نشانه تیر و جز آن
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
اهداف. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ هَدَف به معنی نشانه تیر و جز آن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به هدف شود.
اهداف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ هَدَف به معنی نشانه ٔ تیر و جز آن . (ناظم الاطباء). رجوع به هدف شود.
اهداف . [ اِ ] (ع مص ) به پنجاه نزدیک گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به پنجاه نزدیک رسیدن . (آنندراج ) || برآمدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بالای چیزی رفتن . (آنندراج ). || پناه بردن به چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پناه بردن . (آنندراج ). || منتصب گردیدن چیزی جهت کسی . (منتهی الارب ). عرضه شدن چیزی برای کسی . (از اقرب الموارد). منتصب گردیدن چیزی جهت کسی . (ناظم الاطباء). || نزدیک کسی رسیدن یا ایستادن یا استقبال نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بر پای ایستادن . (آنندراج ). || کلان گردیدن سرین چنانکه بهدف ماند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کلان سرین گردیدن چنانکه به هدف مانا باشد. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
هدف#NAME?
فرهنگ فارسی ساره
آماج