کلمه جو
صفحه اصلی

مشمئز شدن


مترادف مشمئز شدن : بیزارشدن، دل زده شده، متنفر گشتن

متضاد مشمئز شدن : راغب شدن، شایق شدن، مشتاق گشتن

فارسی به انگلیسی

abominate, rebel

مترادف و متضاد

hate (فعل)
تنفر داشتن از، بیزار بودن، عداوت کردن، نفرت داشتن از، کینه ورزیدن، مشمئز شدن

strain (فعل)
کج کردن، خسته کردن، صاف کردن، پالودن، پیچ دادن، سفت کشیدن، مشمئز شدن، کش دادن، زور زدن، زودبکار بردن، زیاد کشیدن، کوشش زیاد کردن

loathe (فعل)
بیزار کردن، بد دانستن، بیزار بودن، نفرت داشتن از، مشمئز شدن، منزجر بودن

بیزارشدن، دل‌زده شده، متنفر گشتن ≠ راغب شدن، شایق شدن، مشتاق گشتن



کلمات دیگر: