کلمه جو
صفحه اصلی

خوش قول


مترادف خوش قول : خوش پیمان، خوش عهد، صادق الوعد، وفادار

متضاد خوش قول : بدقول

برابر پارسی : خوش پیمان

فارسی به انگلیسی

punctual, true to ones promise

true to one's promise, punctual


punctual


فارسی به عربی

حریص

مترادف و متضاد

punctual (صفت)
صریح، دقیق، بموقع، خوش قول، نقطه نقطه، نقطه دار، معنی دار، نیش دار، وقت شناس، ثابت در یک نقطه، نقطه مانند، لایتجزی، نکته دار، با ذکر جزئیات دقیق، اداب دان

as good as one's word (صفت)
خوش قول

loyal to his word (صفت)
خوش قول

true to one's word (صفت)
خوش قول

خوش‌پیمان، خوش‌عهد، صادق‌الوعد، وفادار ≠ بدقول


فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه بقول خود عمل کند کسی که بعهد خویی وفا کند مقابل بدقول .

لغت نامه دهخدا

خوش قول. [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ / قُو ] ( ص مرکب ) صادق الوعده. آنکه در قول خود خلاف نکند. خوش عهد. مقابل بدقول.

فرهنگ عمید

کسی که به قول و وعدۀ خود عمل می کند.


کلمات دیگر: