مترادف تصاحب کردن : به دست آوردن، مالک شدن، صاحب شدن، تصرف کردن
تصاحب کردن
مترادف تصاحب کردن : به دست آوردن، مالک شدن، صاحب شدن، تصرف کردن
فارسی به انگلیسی
appropriate, condemn, requisition, take
to take possession of, to make oneself the owner of
فارسی به عربی
اِحْتِکامٌ ، اِحْتِلالٌ ، إَحراز
مترادف و متضاد
مالک شدن، صاحب شدن
تصرف کردن
بهدست آوردن
۱. بهدست آوردن
۲. مالک شدن، صاحب شدن
۳. تصرف کردن
درک کردن، توقیف کردن، غصب کردن، ضبط کردن، مبتلا کردن، قاپیدن، مصادره کردن، تصاحب کردن، به تصرف درآوردن، دچار حمله شدن
مالک شدن، تصاحب کردن
فرهنگ فارسی
مالک شدن در تصرف خود در آوردن
لغت نامه دهخدا
تصاحب کردن. [ ت َ ح ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مالک شدن. در تصرف خود درآوردن. ( ناظم الاطباء ): فلان زمین مرا تصاحب کرده است. ( فرهنگ نظام ). و رجوع به تصاحب شود.
پیشنهاد کاربران
به دست گرفتن
متصرف شدن
چیزی را به ملکیت درآوردن
کلمات دیگر: