کلمه جو
صفحه اصلی

خوش برخورد


مترادف خوش برخورد : خلیق، مردمدار، خوش گفتار ، خوش محضر، خوش معاشرت، نیک محضر، معاشرتی

متضاد خوش برخورد : بدبرخورد، بدمحضر، بدمعاشرت

فارسی به انگلیسی

affable, accommodating, bland, genial, suave, likable, likeable, matey, mixer, neighborly, outgoing, simpatico, winsome, sociable, accessible

sociable, accessible


affable, accommodating, bland, genial, suave, likable, likeable, matey, mixer, neighborly, outgoing, simpatico, winsome


فارسی به عربی

لطیف

مترادف و متضاد

affable (صفت)
دلجو، خوش برخورد، مهربان، خوش محضر، خوشخو، خوش رفتار، خوشرو

communicative (صفت)
خوش برخورد، گویا، فصیح، معاشر

companionable (صفت)
خوش برخورد، قابل معاشرت، شایسته رفاقت

خلیق، مردمدار، خوش‌گفتار ≠ بدبرخورد


فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که با روی گشاده مردم را ملاقات کند خوش معاشرت مقابل بد برخورد : (( خیلی خوش برخورد و خوش صحبت است ) )

لغت نامه دهخدا

خوش برخورد. [ خوَش ْ / خُش ْ ب َ خوَرْدْ / خُرْدْ ] ( ص مرکب ) خوش معاشرت.خوش محضر. آنکه به وقت ملاقات رو خوش نشان دهد. نیک محضر. || کنایه از بشاش. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

ویژگی کسی که با خوش رویی و مهربانی با مردم روبه رو می شود، مردم دار، مهربان.


کلمات دیگر: