جوانک
فارسی به انگلیسی
youngster, lad
boy, youngling, youth
فارسی به عربی
شاب , طفل , فتی
مترادف و متضاد
نوجوان، پسر بچه، جوانک، برگچه، نو باوه
ترک، خراش، مرد، شکاف، جوانک، مشتری، چانه، فک
ترکه، جوانک، شاخه کوچک، میخ کوچک بی سر، نو باوه
غلام، پسر بچه، جوانک
پسر بچه، جوانک
مبتدی، جوانه، جوانک
فرهنگ عمید
پسر جوان.
کلمات دیگر: