کلمه جو
صفحه اصلی

تشجیع کردن

فارسی به انگلیسی

inspirit


inspirit, to brave, to encourage

to brave, to encourage


فارسی به عربی

شجع , قلب

مترادف و متضاد

encourage (فعل)
تشویق کردن، پیش بردن، تقویت کردن، تشجیع کردن، پروردن، ترغیب کردن، دلگرم کردن

heart (فعل)
جرات دادن، تشجیع کردن

hearten (فعل)
جرات دادن، تشجیع کردن، دل دادن

bield (فعل)
دفاع کردن، شیر کردن، تشجیع کردن، شهامت دادن، شجاع شدن، مسکن گزیدن

solicit (فعل)
تقاضا کردن، درخواست کردن، خواستن، بیرون کشیدن، جلب کردن، التماس کردن، تشجیع کردن، خواستار بودن، وسوسه کردن

cheer up (فعل)
تشجیع کردن

embolden (فعل)
تشجیع کردن، جسور کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) دلیر گردانیدن جرات دادن .

پیشنهاد کاربران

دلیر کردن. [ دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دل دادن. شجاع و دلاور کردن. بی باک کردن. تجرئه. تشجیع. ( المصادر زوزنی ) . تطویع. ( از منتهی الارب ) . تنجید. ( تاج المصادر بیهقی ) . گستاخ کردن : عبداﷲبن سبا خواست که مردمان را بر عثمان دلیر کند. ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .
به خونش بپرورد برسان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر.
فردوسی.
بهر کارمر کهتران را دلیر
مکن کآنگهی بر تو گردند چیر.
اسدی.
چو دیده به دیدار کردی دلیر
نگردد چومستسقی از آب سیر.
سعدی.


کلمات دیگر: