مترادف خودداری : ابا، اجتناب، استنکاف، امتناع، امساک، پرهیز، تحاشی، جلوگیری، دریغ، سرپیچی، بردباری، خویشتن داری، شکیبایی، کف، مضایقه، ممانعت، نکول
خودداری
مترادف خودداری : ابا، اجتناب، استنکاف، امتناع، امساک، پرهیز، تحاشی، جلوگیری، دریغ، سرپیچی، بردباری، خویشتن داری، شکیبایی، کف، مضایقه، ممانعت، نکول
فارسی به انگلیسی
self-control, forbearance
composure, discipline, failure, forbearance, patience, refusal, repression, reserves, restraint, self-discipline, self-possession, self-restraint
فارسی به عربی
امتناع , امساک , هدوء
رفض
رفض
امتناع , امساک , هدوء
مترادف و متضاد
کف نفس، خودداری، خودفرمانی
کف نفس، خودداری، مسک نفس، قوه خودداری
پرهیزگاری، خودداری، پاکدامنی، خویشتن داری
خودداری از دادن رای، خودداری
جلوگیری، خودداری، نگهداری
خودداری، پرهیز، ریاضت، پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
خودداری، قرار، متانت، خون سردی، تعادل فکری، ارامی، قضاوت منصفانه
خودداری، مدارا، طاقت، تحمل، شکیبایی، امساک
خودداری، ارامش، خون سردی، تسلط بر نفس
خودداری، حکومت مستقل، خودمختاری، خودفرمانی، حکومت بر نفس، حکومت خودمختار، حکومت توده مردم
خودداری، متانت، خون سردی، ارامی
خودداری
خودداری، مسک نفس، ترک نفس، خود سرکوبی، حفظ اسرار خود
خودداری
ابا، اجتناب، استنکاف، امتناع، امساک، پرهیز، تحاشی، جلوگیری، دریغ، سرپیچی، بردباری، خویشتنداری، شکیبایی، کف، مضایقه، ممانعت، نکول
فرهنگ فارسی
۱ - بردباری شکیبایی خویشتن داری . ۲ - امتناع سر پیچی . ۳ - حفظ خود از ارتکاب اعمال ناپسند .
فرهنگ معین
( ~. ) (حامص . ) ۱ - بردباری . ۲ - امتناع ، سرپیچی .
لغت نامه دهخدا
خودداری. [ خوَدْ / خُدْ ] ( حامص مرکب ) کف نفس. خویشتن داری. || تحفظ. احتراس. ( یادداشت بخط مؤلف ). || صبر. شکیبائی. بردباری. تحمل. ( ناظم الاطباء ). || پرهیز. احتماء. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خودداری از طعام ؛ پرهیز از غذا. پرهیز از طعام. امساک از طعام.
|| عفاف. ورع. عفت. تعفف. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خودداری از طعام ؛ پرهیز از غذا. پرهیز از طعام. امساک از طعام.
|| عفاف. ورع. عفت. تعفف. ( یادداشت بخط مؤلف ).
فرهنگ عمید
۱. شکیبایی، بردباری، خویشتن داری.
۲. نگه داشتن خود از ارتکاب کارهای ناپسند، امتناع، سرپیچی.
۳. سرپیچی کردن از اجرای امری.
۲. نگه داشتن خود از ارتکاب کارهای ناپسند، امتناع، سرپیچی.
۳. سرپیچی کردن از اجرای امری.
پیشنهاد کاربران
کنایه از هوای خود را داشتن
اجتناب
پرهیز
نکردن کاری
فروخوردن
نکول
خویشتن داری . . . . . .
به کسی میگویند که مراقب رفتار خود است
کلمات دیگر: