کلمه جو
صفحه اصلی

پهن شدن

فارسی به انگلیسی

vi. to widen or flatten, to run


فارسی به عربی

انتشار

مترادف و متضاد

spread (فعل)
منتشر کردن، پخش کردن، پهن کردن، گسترش یافتن، منتشر شدن، فرش کردن، گستردن، پهن شدن، بصط و توسعه یافتن

overspread (فعل)
بسط یافتن، پهن شدن، روی چیزی گستردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- فراخ شدن وسیع گردانیدن . ۲- عریض شدن . ۳- پخت شدن گسترده شدن منبسط گردیدن.۴-نشستن از کاهلی : هر جا میرسد پهن میشود. یا پهن شدن روی زمین . یا پهن شدن نام کسی . مشهور شدن وی .
منبسط شدن پخت شدن

لغت نامه دهخدا

پهن شدن. [ پ َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) منبسط شدن.پخت شدن. گسترده شدن. پخج شدن. پهن گشتن. پهن گردیدن. انکشاط. ( تاج المصادر ). تفطح. ( منتهی الارب ). امتهاد؛ پهن و بلند شدن. ( تاج المصادر ). خثم ؛ پهن شدن سرکلند. ( تاج المصادر ). || مجازاً نشستن ازکاهلی : فلان هر جا میرسد پهن میشود. ( فرهنگ نظام ).
- پهن شدن نام ؛ کنایه از مشهور شدن نام است. ( آنندراج ).


کلمات دیگر: