کلمه جو
صفحه اصلی

دران

فارسی به انگلیسی

therein

فارسی به عربی

فی ذلک المکان

مترادف و متضاد

therein (قید)
در انجا، از ان بابت، در ان، از ان حیث

فرهنگ فارسی

ظاهرا نام موضعی بوده است در حوالی کرمان و میان کرمان و هرموز .

لغت نامه دهخدا

دران. [ دَرْ را ] ( ع اِ ) روباه. ( منتهی الارب ). ثعلب. ( اقرب الموارد ).

دران. [ دِ ]( ع ص ، اِ ) ج ِ دَرِن ، ریمناک و چرک آلوده و جامه کهنه. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به درن شود.

دران. [ دَ / دَرْ را ] ( نف ) صفت بیان حالت از دریدن. درنده. در حال دریدن :
و آن یکی همچو ببر درانا.
عبید زاکانی.
- جامه دران ؛ چاک زنان در جامه :
یاران به سماع نای و نی جامه دران
ما دیده به جایی متحیر نگران.
سعدی.
- || نام نوایی است از مصنفات نکیسا. رجوع به جامه دران در ردیف خود شود.
- چادردران کردن ؛ چادر از سر کسی برگرفتن. نمایان ساختن او را بقصد رسوائی.
- خشتک دران کردن ؛ رسوا کردن. شدت عمل نشان دادن. انتقام کشیدن.

دران. [ دُ ]( اِخ ) ظاهراً نام موضعی بوده است در حوالی کرمان و میان کرمان و هرموز. ( تاریخ گزیده چ اروپا ص 641 ). دهی است از دهستان جرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان ، واقع در 75هزارگزی شمال کرمان و 2هزارگزی جنوب راه مالرو شهداد به راور، با 150 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

دران . [ دَ / دَرْ را ] (نف ) صفت بیان حالت از دریدن . درنده . در حال دریدن :
و آن یکی همچو ببر درانا.

عبید زاکانی .


- جامه دران ؛ چاک زنان در جامه :
یاران به سماع نای و نی جامه دران
ما دیده به جایی متحیر نگران .

سعدی .


- || نام نوایی است از مصنفات نکیسا. رجوع به جامه دران در ردیف خود شود.
- چادردران کردن ؛ چادر از سر کسی برگرفتن . نمایان ساختن او را بقصد رسوائی .
- خشتک دران کردن ؛ رسوا کردن . شدت عمل نشان دادن . انتقام کشیدن .

دران . [ دَرْ را ] (ع اِ) روباه . (منتهی الارب ). ثعلب . (اقرب الموارد).


دران . [ دِ ](ع ص ، اِ) ج ِ دَرِن ، ریمناک و چرک آلوده و جامه ٔ کهنه . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به درن شود.


دران . [ دُ ](اِخ ) ظاهراً نام موضعی بوده است در حوالی کرمان و میان کرمان و هرموز. (تاریخ گزیده چ اروپا ص 641). دهی است از دهستان جرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان ، واقع در 75هزارگزی شمال کرمان و 2هزارگزی جنوب راه مالرو شهداد به راور، با 150 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


دانشنامه عمومی

دران ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
دران (کرمان)
دران (ماسال)


کلمات دیگر: