کلمه جو
صفحه اصلی

تشبیه کردن


برابر پارسی : مانانیدن

فارسی به انگلیسی

assimilate, compare, liken, to liken, to compare

to liken, to compare


assimilate, compare, liken


فارسی به عربی

اشبه

مترادف و متضاد

analogize (فعل)
قیاس کردن، تشبیه کردن

resemble (فعل)
تشبیه کردن، مانستن، شباهت داشتن، مانند بودن، همانند کردن یا بودن

simulate (فعل)
وانمود کردن، تشبیه کردن، بخود بستن، تظاهر کردن، تقلید کردن، مانند بودن، شبیه سازی کردن، شباهت داشتن به

فرهنگ فارسی

( مصدر ) همانند کردن چیزی را بچیزی .
چیز را به چیز شبیه و مانند کردن

لغت نامه دهخدا

تشبیه کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) چیزی را به چیزی شبیه و مانند کردن. ( ناظم الاطباء ) : و حکما تن مردم را تشبیه کرده اند به خانه ای که اندر آن خانه مردی و خوکی و شیری باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 96 ). تا بدان حد که سلاطین روزگار را در نیکوکاری بدو تشبیه کنند. ( کلیله و دمنه ).
تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب
کاین مدح آفتاب به تعظیم شأن تست.
سعدی.
تا کرده ام به روی تو تشبیه ماه و خور
دارم ز روی تو همه دم انفعالها.
اسیر لاهیجی ( از آنندراج ).
تشبیه توان کرد به صحن چمنش
لیکن چو نظر کنی در اینجا سخن است.
ملا نصیرای همدانی ( از آنندراج ).
و رجوع به تشبیه شود.


کلمات دیگر: