کلمه جو
صفحه اصلی

رواج داشتن

فارسی به انگلیسی

to be current, to sell well


prevail, subsist


prevail, subsist, to be current, to sell well

فارسی به عربی

اذهب

مترادف و متضاد

go (فعل)
کار کردن، راه رفتن، شدن، روی دادن، رفتن، گذشتن، سیر کردن، پا زدن، راهی شدن، تمام شدن، در صدد بودن، روانه ساختن، گشتن، رهسپار شدن، رواج داشتن، بران بودن

فرهنگ فارسی

رونق و گرمی داشتن روایی داشتن

لغت نامه دهخدا

رواج داشتن. [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) رونق و گرمی داشتن. روایی داشتن. پررونق و پر آب و تاب بودن. رجوع به رواج شود :
حرف دعوی در میان باطلان دارد رواج
هست در بتخانه گلبانگی دگر ناقوس را.
صائب.

پیشنهاد کاربران

معمول بودن

گسترش داشتن


کلمات دیگر: