sue
درخواست کردن
فارسی به انگلیسی
sue
approach, ask, bid, draw, invite, request
فارسی به عربی
استجد , انطبق , تذرع , صل , عریضة , عظم
مترادف و متضاد
لابه کردن، درخواست دادن، درخواست کردن، عرضحال دادن، در دادگاه اقامه یا ادعا کردن
تقاضا کردن، درخواست کردن، طلب کردن، طلبیدن، خواهش کردن، خواستار شدن، تمنا کردن
تقاضا کردن، درخواست کردن، خواستن، گرفتن یا برداشتن
متصل کردن، اجرا کردن، بکار بردن، اعمال کردن، درخواست دادن، بکار بستن، درخواست کردن، مورد استفاده قرار گرفته، بکار زدن، استعمال کردن، بهم بستن، شامل شدن، قابل اجرا بودن
تقاضا کردن، درخواست کردن، خواستن، بیرون کشیدن، جلب کردن، التماس کردن، تشجیع کردن، خواستار بودن، وسوسه کردن
درخواست کردن، خواستن، خواهش کردن، گدایی کردن، استدعاء کردن
درخواست کردن، خواهش کردن، دعا کردن، مناجات کردن، خواستار شدن، نماز خواندن، بدرگاه خدا استغاثه کردن
درخواست کردن، استدعاء کردن، التماس کردن
درخواست کردن، دادخواهی کردن
تقاضا کردن، درخواست کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) تقاضا کردن استدعا نمودن خواهش کردن .
لغت نامه دهخدا
درخواست کردن. [ دَ خوا / خا ک َدَ ] ( مص مرکب ) استدعا کردن. التماس کردن. خواهش کردن. از روی نیاز سؤال کردن. تقاضا کردن. توسل. الحاح. ( تاج المصادر بیهقی ) : درخواست می کند امیرالمؤمنین از خداوندتعالی که صاحب منزلت سازد امام پاک القادرباللّه را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311 ).
کنم درخواستی زآن روضه پاک
که یک خواهش کنی در کار این خاک.
نه او داد و نه من درخواست کردم.
ز مادرخواست کن مزدی که شاید.
وز ایشان کوشکی درخواست کردم.
کنم درخواستی زآن روضه پاک
که یک خواهش کنی در کار این خاک.
نظامی.
به بی برگی سخن را راست کردم نه او داد و نه من درخواست کردم.
نظامی.
بساز آنجا چنان قصری که بایدز مادرخواست کن مزدی که شاید.
نظامی.
دل خود بر جدائی راست کردم وز ایشان کوشکی درخواست کردم.
نظامی.
امشب آن شب است که وارغ در گردن اندازیم و درخواست کنیم. ( انیس الطالبین ص 119 ). || تکلیف کردن. حکم کردن. خواستن چیزی را از کسی.پیشنهاد کاربران
تمنا می کنیم
ask for
plead
لابه کردن،
خواهش کردن،
التماس کردن
لابه کردن،
خواهش کردن،
التماس کردن
کلمات دیگر: