کلمه جو
صفحه اصلی

تشکیل دادن


مترادف تشکیل دادن : سازمان دادن، برگزار کردن، به وجود آوردن، شکل دادن، تاسیس کردن، برپا کردن، درست کردن

برابر پارسی : باز کردن، گشایش

فارسی به انگلیسی

compose, comprise, constitute, form, organize, to form, to call (as a meeting), to organize

to form, to call (as a meeting), to organize


compose, comprise, constitute, form, organize


فارسی به عربی

شکل

مترادف و متضاد

form (فعل)
قالب کردن، پروردن، ساختن، بشکل در اوردن، تشکیل دادن، سرشتن، شکل گرفتن، فرم دادن، متشکل کردن

organize (فعل)
درست کردن، سازمند کردن، تشکیل دادن، متشکل کردن، سازمان دادن، تشکیلات دادن، سرو صورت دادن

found (فعل)
پایه زدن، ریختن، قالب کردن، ساختن، ساختمان کردن، تشکیل دادن، تاسیس کردن، بر پا کردن، بنیاد نهادن، ذوب کردن، قالب ریزی کردن

constitute (فعل)
ترکیب کردن، تشکیل دادن، تاسیس کردن

vocalize (فعل)
تشکیل دادن، تلفظ کردن، سراییدن، با صدا ادا کردن

سازمان‌دادن، برگزار کردن


به وجود آوردن، شکل‌دادن


تاسیس کردن، برپا کردن، درست کردن


۱. سازماندادن، برگزار کردن
۲. به وجود آوردن، شکلدادن
۳. تاسیس کردن، برپا کردن، درست کردن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) برپا کردن درست کردن .

فرهنگ فارسی ساره

باز کردن، گشایش



کلمات دیگر: