کلمه جو
صفحه اصلی

خوردن به

فارسی به انگلیسی

barge, beat, bump, find, fit, hit, impinge, plump, roll, strike, run, to hit, to collide with

to hit, to collide with


barge, beat, bump, find, fit, hit, impinge, plump, roll, strike


فارسی به عربی

ضربة

مترادف و متضاد

strike (فعل)
زدن، ضرب زدن، ضربت زدن، ضربه زدن، خوردن، خطور کردن، اعتصاب کردن، خوردن به، به خاطر خطور کردن، سکه ضرب کردن

hit (فعل)
زدن، خوردن، خوردن به، اصابت کردن، به هدف زدن


کلمات دیگر: