کلمه جو
صفحه اصلی

پهن کردن

فارسی به انگلیسی

broaden, extend, splay, spread, widen


broaden, extend, splay, spread, widen, to spread, vi. to flatten or widen

to spread, vi. to flatten or widen


فارسی به عربی

انتشار , توسع , سطح , وسع

مترادف و متضاد

spread (فعل)
منتشر کردن، پخش کردن، پهن کردن، گسترش یافتن، منتشر شدن، فرش کردن، گستردن، پهن شدن، بصط و توسعه یافتن

expand (فعل)
منبسط کردن، پهن کردن، توسعه دادن، بسط دادن، منبسط شدن، بسط یافتن، به تفصیل شرح دادن

broaden (فعل)
منبسط کردن، وسیع کردن، پهن کردن، عریض کردن

flatten (فعل)
پهن کردن، مسطح کردن، روحیه خود را باختن، بیمزه کردن، نیم نت پایین امدن، بی تنوع کردن، قسمت پهن کردن، تسطیح کردن

widen (فعل)
پهن کردن، عریض کردن، گشاد کردن

muck (فعل)
خراب کردن، الوده کردن، پهن کردن

dung (فعل)
پهن کردن، کود دادن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱-وسیع کردن فراخ ساختن . ۲- عریض کردن پهناور ساختن . ۳- منبسط کردنگستردن:رو بقبله سفر. سفیدی پهنمیکند ( هنگام عقد ) . ۴- مسطح ساختن تسطیح .
منبسط کردن گستردن

فرهنگ معین

(پَ. کَ دَ )(مص م . ) ۱ - وسیع کردن ، پهناور ساختن . ۲ - گستردن .

لغت نامه دهخدا

پهن کردن. [ پ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) منبسط کردن. گستردن. باز کردن گستردنیها. گسترانیدن فرش و جز آن. فرش کردن ، انداختن ، چنانکه رختخواب و جز آن. بسط. انفراش. تمهید. گشودن. پهنیدن. اصفاح. ( تاج المصادر ). تشبیح. ( تاج المصادر ). فطح. ( از منتهی الارب ). اعراض. ( از منتهی الارب ) :
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش.
حافظ.
تصفیح ؛ پهن کردن چیزی. ( تاج المصادر ). طمل ؛ پهن کردن چیزی یا نان. ( منتهی الارب ). تعریض ؛ پهن نمودن چیزی. ( منتهی الارب ). || تسطیح. ( دهار ) ( زوزنی ). || عریض ساختن چیزی ، چون قطعات فلزات از زخم پتک. پخت کردن. ( در تداول مردم قزوین ). افزودن بر سطح چیزی از هر جانب.


کلمات دیگر: