کلمه جو
صفحه اصلی

روح دادن

فارسی به انگلیسی

enliven, light

فارسی به عربی

روح , غیر متحرک , متحرک , نشط

مترادف و متضاد

act (فعل)
برانگیختن، عمل کردن، رفتار کردن، کنش کردن، کار کردن، جان دادن، روح دادن، اثر کردن، بازی کردن، نمایش دادن

enliven (فعل)
جان دادن، روح دادن، زندگی بخشیدن، نیرو دادن، روح بخشیدن، حیات بخشیدن

inspirit (فعل)
تشویق کردن، تحریک کردن، جان دادن، روح دادن، سر غیرت اوردن، بر سر غیرت اوردن

spirit (فعل)
روح دادن، بسر خلق اوردن

animate (فعل)
روح دادن، تحریک و تشجیع کردن، زندگی بخشیدن، جان دادن به، انگیختن

vivify (فعل)
روح دادن، زنده کردن، احیا کردن


کلمات دیگر: