ثقف
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ثقف . [ ث َ / ث َق َ ] (ع ص ، اِ) دانا و استاد در حرب و طعن و ضرب .
ثقف . [ ث َ ] (اِخ ) ابن عمرو عدوائی . صحابی است از مردم قریش . او با دو برادر خویش درک غزوه ٔ بدر کردند و در غزای خیبر و بروایتی در جنگ احد بدرجه ٔ شهادت رسید.
ثقف . [ ث َ ] (اِخ ) ابن عمروبن شمیظ اسدی . رجوع به ثفاف ... شود.
ثقف . [ ث َ ] (اِخ ) ابن فروه ٔ ساعدی . صحابی است . و او در خیبر یا در احد بشهادت رسید و بعضی نام او را ثقب گفته اند.
ثقف . [ ث َ ] (اِخ ) محلی است در شعر. (مراصد الاطلاع ).
ثقف . [ ث َ / ث َ ق َ ] (ع مص ) دانستن . دریافتن . یافتن . || گرفتن بزودی . || زیرک و سبک و چالاک گردیدن . || ثفافت . || غالب آمدن در دانائی . || ظفر یافتن و رسیدن . || راست کردن نیزه .
ثقف . [ ث ِ / ث َ ق ِ / ث َ ق ُ ] (ع ص ، اِ) مرد استاد. || زیرک . چست و سبک . ندس .
ثقف . [ ث ُ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ ثقاف .
ثقف . [ ث ُ ق ُ / ث َ ق َ ] (ع مص ) زیرک و ماهر شدن . || چست و چالاک شدن .
ثقف. [ ث َ / ث َق َ ] ( ع ص ، اِ ) دانا و استاد در حرب و طعن و ضرب.
ثقف. [ ث َ ] ( اِخ ) ابن عمرو عدوائی. صحابی است از مردم قریش. او با دو برادر خویش درک غزوه بدر کردند و در غزای خیبر و بروایتی در جنگ احد بدرجه شهادت رسید.
ثقف. [ ث َ ] ( اِخ ) ابن عمروبن شمیظ اسدی. رجوع به ثفاف... شود.
ثقف. [ ث َ ] ( اِخ ) ابن فروه ساعدی. صحابی است. و او در خیبر یا در احد بشهادت رسید و بعضی نام او را ثقب گفته اند.
ثقف. [ ث َ ] ( اِخ ) محلی است در شعر. ( مراصد الاطلاع ).
ثقف. [ ث ُ ق ُ / ث َ ق َ ] ( ع مص ) زیرک و ماهر شدن. || چست و چالاک شدن.
ثقف. [ ث ُ ق ُ ] ( ع اِ ) ج ِ ثقاف.
ثقف. [ ث ِ / ث َ ق ِ / ث َ ق ُ ] ( ع ص ، اِ ) مرد استاد. || زیرک. چست و سبک. ندس.
دانشنامه اسلامی
معنی ثُقِفُواْ: دیده شوند ومغلوب شوند (اصلش از ثقف ثقافه که معنایش این است که فلانی برخورد و یافت )
معنی ثَقِفْتُمُوهُمْ: آنان را دیدید وبه آنان دست یافتید(اصلش از ثقف ثقافه که معنایش این است که فلانی برخورد و یافت )
معنی یَثْقَفُوکُمْ: که شما را ببینند وبه شما دست یابند - که به شما چیره گردند(اصلش از ثقف ثقافه که معنایش این است که فلانی برخورد و یافت. جزمش به دلیل جواب واقع شدن برای جمله ی قبلی است )
تکرار در قرآن: ۶(بار)
پیدا کردن. مصادف شدن ، هر کجا که آنها را پیدا کردن چنان که بعضی گفتهاند. به معنی گرفتن و ظفر یافتن نیز آمده است آیه فوق نظیر آیه ، است که «وَجَدَ» به جای «ثَقِفَ» آمده است. ، پس اگر در جنگ با آنها، مصادف و روبرو شدی با آنها، کسانی را که در پشت سر آنهایند پراکنده ساز، یعنی آنها را بکش تا دیگران عبرت گیرند و به فکر پیکار با تو نیایند.