کلمه جو
صفحه اصلی

باضعه

فرهنگ فارسی

شکستگی سرکه پوست و گوشت آن کوفته شود

لغت نامه دهخدا

باضعة. [ ض ِ ع َ ] (ع اِ) شکستگی سر که پوست و گوشت کفته باشد و خون نرود از وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکافی که گوشت را پاره کند ولی به استخوان نرسد و خون از آن نیاید، در صورت آمدن خون آنرا دامیة گویند: الشجة الباضعة، والشجةالدامیة. (از اقرب الموارد). شکستگی سر که گوشت بشکافد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). آن جراحت سر که گوشت بشکافد. (مهذب الاسماء).


( باضعة ) باضعة. [ ض ِ ع َ ] ( ع اِ ) شکستگی سر که پوست و گوشت کفته باشد و خون نرود از وی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شکافی که گوشت را پاره کند ولی به استخوان نرسد و خون از آن نیاید، در صورت آمدن خون آنرا دامیة گویند: الشجة الباضعة، والشجةالدامیة. ( از اقرب الموارد ). شکستگی سر که گوشت بشکافد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). آن جراحت سر که گوشت بشکافد. ( مهذب الاسماء ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باضعه‏ به معنی جراحت موجب شکافتگی گوشت است که از آن به متلاحمه نیز تعبیر میشود. از این عنوان در باب قصاص و دیات سخن رفته است.
در اینکه باضعه به جراحتی گفته می‏ شود که موجب شکافتگی گوشت به مقدار اندک شود یا جراحتی که موجب شکافتگی آن به مقدار زیاد گردد امّا به پرده استخوان (سمحاق) نرسد، اختلاف است.
جراحت یا در حدّ خراشیدگی پوست است یا در گوشت نیز نفوذ می‏ کند لیکن به مقدار اندک و یا عمق نفوذش در گوشت زیاد است لیکن به پرده استخوان (سمحاق) نمی ‏رسد.

احکام مربوط به باضعه
در کلمات فقها برای سه مرتبه یاد شده از جراحتها چهار اسم ذکر شده است: حارصه، دامیه، باضعه، و متلاحمه‏ که به‏ طور قهری یکی از چهار اسم باید با یکی از سه اسم دیگر مترادف باشد.

دامیه و حارصه
...


کلمات دیگر: