کلمه جو
صفحه اصلی

مادربزرگ


مترادف مادربزرگ : بی بی، جده

متضاد مادربزرگ : آقابزرگ، پدربزرگ

فارسی به انگلیسی

grandmother, grandmother, grandparent, grandma, grannie, granny, grandam

فارسی به عربی

جدة

مترادف و متضاد

beldam (اسم)
عفریته، عجوزه، پیرزن، زن اخمو و پرحرف، مادر بزرگ

beldame (اسم)
پیرزن، زن اخمو و پرحرف، مادر بزرگ

granny (اسم)
مادر بزرگ، ننه جان، پیر زن یا پیر مرد

grandmother (اسم)
مادر بزرگ، ننه بزرگ

grandma (اسم)
مادر بزرگ، ننه بزرگ، نهنه جا

grandam (اسم)
مادر بزرگ، جده، پیر زن

grannie (اسم)
مادر بزرگ، ننه جان، پیر زن یا پیر مرد

بیبی، جده ≠ آقابزرگ، پدربزرگ


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- مادر پدر جد. پدری . ۲- مادر مادر جد. مادری .

فرهنگ معین

( ~. بُ زُ ) (اِمر. ) ۱ - مادر پدر، جدّة پدری . ۲ - مادرِ مادر، جدّة مادری .

لغت نامه دهخدا

مادربزرگ. [دَ ب ُ زُ ] ( اِ مرکب ) مادر پدر. جده پدری. || مادر مادر. جده مادری. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. مادرِ مادر.
۲. مادرِ پدر.

دانشنامه عمومی

مادربزرگ یک نسبت خانوادگی است و ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
مادربزرگ (فیلم ۱۹۷۹)، فیلم هکتور اولیورا
مادربزرگ (فیلم ۲۰۱۵)، فیلم پال وایتز

گویش اصفهانی

تکیه ای: mâmâ
طاری: mâmâ
طامه ای: nanǰun
طرقی: mâmâ
کشه ای: mâmâ
نطنزی: mâygord


واژه نامه بختیاریکا

دالو

پیشنهاد کاربران

ننه

grandma

. Grand grand ma
مادر مادر بزرگ.

. Grand grand pa
مادر پدر بزرگ.


با بچه ای که هنوز زبان باز نکرده اینگونه حرف میزنند:

بَ بَ، بابا= پدر
مَ مَ، ماما=مادر
دَ دَ=خواهر
گَ گَ =برادر
پَ پَ=پدربزرگ
نَ نَ=مادر بزرگ

زمانی که بچه بزرگ می شود خانواده خود را اینگونه صدا میزند:

بو ( بُُ ) ، بواَ، بَوَ=پدر
دا، دی، دایه، دالکه=مادر
دَده، دَدی=خواهر
گَ گه، گَ یه، گَ گو، گَ وو= برادر
پاپا، باوا=پدربزرگ
نَنه=مادربزرگ

زمانی که بخواهد بستگی خود با خانواده را بگوید:

پدر
مادر
خواهر
برادر
پاپا
ننه، داگَپ ( گَپ به مَنای بزرگ )

ننه، بی بی، جده

grams

مادر مادر ؛ مادر بزرگ. جده. زنی پیر و کهنسال :
بس قامت خوش که زیر چادر باشد
چون باز کنی مادر مادر باشد.
( سعدی ) .


کلمات دیگر: