کلمه جو
صفحه اصلی

زانو زدن

فارسی به انگلیسی

kneel, to kneel down

to kneel down


kneel


فارسی به عربی

اسجد

مترادف و متضاد

kneel (فعل)
زانو زدن

فرهنگ فارسی

بر زانو نشستن طوری نیم خیز بودن که زانو ها بر زمین باشد بمعنی نشستن با ادب باشد سجده کردن و کرنش نمودن

فرهنگ معین

(زَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - نشستن روی زانو. ۲ - کنایه از: تسلیم شدن .

لغت نامه دهخدا

زانو زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) بر زانو نشستن. ( فرهنگ نظام ). || طوری نیم خیز بودن که زانوها بر زمین باشد. ( فرهنگ نظام ).
- زانو زدن در برابر کسی ؛ مجازاً، مقلوب او شدن.
- || بمعنی نشستن با ادب باشد. چنانکه در نماز نشینند. ( غیاث اللغات ). به ادب نشستن. ( آنندراج ) : آنگه زن آمد و پیش عیسی زانو زد و گفت ای خداوند مرا یاری ده. ( انجیل معظم چ اول ص 118 ). اکابر طبرستان بیعت کردند و پیش سریر اصفهبد زانو زده که ما بندگان و بنده زادگان خاندان توئیم. ( تاریخ طبرستان ).
به هر گوشه مهیا کرده جائی
برو زانو زده کشورخدائی.
نظامی.
نزد پیغمبر به لابه آمدند
همچو اشتر پیش او زانو زدند.
مولوی.
و در اصل رسم ترکان است که امرا پیش سلاطین زانو بر زمین زده و دومی را بلند داشته عرض میکنند و در وقت ملازمت نیز زانو میزنند. ( آنندراج ). || ایضاً بمعنی سجده کردن باشد. ( آنندراج ). سجده کردن و کرنش نمودن. ( ناظم الاطباء ) :
نیفتم به زانو زدن پیش کس
که زانو زدن در نماز است و بس.
ظهوری ( از آنندراج ).
و رجوع به زانو و به زانو بودن و زانوزده شود.
- زانو زدن با کسی ؛ کنایه از نشستن با کسی است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
گره وقت پختن بر ابرو زدی
چو پختند با خواجه زانو زدی.
سعدی ( بوستان ).

پیشنهاد کاربران

زانو زدن

زانو زدن کنایه از خدمت و شاگردی کردن

کنایه از با ادب نشستن و معنای انبر زانو نشستن

go down on ( one's ) knees


کلمات دیگر: