غذا دادن
فارسی به انگلیسی
to feed, to board
feed
فارسی به عربی
انتعاش , تبن , یرقة
مترادف و متضاد
جلو بردن، طعمه کردن، خوراک دادن، پروردن، سیر کردن، خوردن، خوراندن، قورت دادن، غذا دادن، چراندن، تغذیه کردن، خواربار تامین کردن
قوت دادن، خوراک دادن، خوراندن، غذا دادن، تغذیه کردن
خوراک دادن، خوراندن، غذا دادن
خوراک دادن، غذا دادن
پروردن، پرورش دادن، غذا دادن، شیر دادن
غذا دادن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) طعام دادن خورانیدن غذا تغذیه .
لغت نامه دهخدا
غذا دادن. [ غ ِ / غ َ دَ ] ( مص مرکب ) طعام دادن. خورانیدن غذا. تغذیه.
پیشنهاد کاربران
شمعدان
کلمات دیگر: