کلمه جو
صفحه اصلی

پادشاهانه


مترادف پادشاهانه : خسروانه، شاهانه، ملوکانه

مترادف و متضاد

خسروانه، شاهانه، ملوکانه


فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) شایست. شاهان شاهانه : عاطفت پادشاهانه رفتار پادشاهانه . ۲ - بطرز پادشاهان ملکانه ملوکانه : پادشاهانه ضیافت کرد .
شاهانه بشاهی

← پادشاهی2


لغت نامه دهخدا

پادشاهانه. [ دْ / دِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) شاهانه. بشاهی. سزاوار شاهان.شایسته شاهان : و نفاذ امر پادشاهانه از همه وجوه حاصل آمد. ( کلیله و دمنه ). جواب بازرسید که غازی بی گناهست و نظر پادشاهانه وی را دریابد چون وقت باشد. ( تاریخ بیهقی ). لشکری که دلهای ایشان بشده بود و مرده بتحسین پادشاهانه همه را زنده و یکدل و یکدست کرد. ( تاریخ بیهقی ). هرچند آن سخن پادشاهانه نبود بدیوان آمدم [ بونصر مشکان ] و چنان نبشتم نبشته ای که بخداوندان نویسند. ( تاریخ بیهقی ). پادشاهانه سیاستی نمود [ مسعود ]. ( تاریخ بیهقی ). خواجه [ احمد حسن ] بر وی [ ابوبکر حصیری ] دست یافت و انتقامی کشید و بمراد رسید و هرچند سلطان پادشاهانه دریافت ولی در عاجل الحال آب این مرد ریخته شد. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ عمید

۱. شایستۀ پادشاهان، درخور پادشاه، شاهانه.
۲. مربوط به پادشاهان.

فرهنگستان زبان و ادب

[علوم سیاسی و روابط بین الملل] ← پادشاهی2

پیشنهاد کاربران

پادشاهانه

در جوار الطاف پادشاهانه آرام داد تا زمانی که از قم رایات نصرت شعار از برای تایید امرای قرامان جانب آذربایجان و حدود روم افراشته گشت.

بدلیسی، ج ۷ ، برگ ۹۶

ملکانه. [ م َ ل ِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) پادشاهانه. شاهانه. درخور شاهان. شایسته پادشاه : یکی از آن سیاه و دیگر دبیقیهای بغدادی بغایت نادر ملکانه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 44 ) . امیدهای خوب کردو شرطهای ملکانه رفت. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 158 ) . فصلی زیر نامه نبشت نیکو و سخت قوی چنانکه او نبشتی ملکانه. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 431 ) . عنان کامکاری و زمام جهانداری به عدل و رحمت ملکانه. . . سپرده. ( کلیله و دمنه ) . آنگاه همت ملکانه را بر اعلای کلمةالحق مقصور گردانید. ( کلیله و دمنه ) . یک حاجت باقی است که درجنب عواطف ملکانه خطری ندارد. ( کلیله و دمنه ) . خادم از خجلت این انعام ملکانه. . . گران بار ایادی شده بود. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 236 ) . خسرو از آنجا که همت ملکانه و سیرت پادشاهانه او بود. . . گفت از شکسته خود مومیایی دریغ نمی باید داشت. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 114 ) . گدایان سیاهکار چون ده ساله عمر مفلسانه به ده روزه تنعم ملکانه بدل می توانستند زر به سود می ستدند و به خدمتی می دادند. ( تاریخ غازان ص 318 ) .


کلمات دیگر: