یارایی
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
تجاسر
مترادف و متضاد
یارایی
یارایی، مروت، چیرگی، شجاعت، دلیری، جرات، رشادت، دلاوری
یارایی، جسور، سرزنده، متهور، سرانداز
فرهنگ فارسی
۱- توانایی قدرت . ۲- جرات .
فرهنگ معین
(حامص . ) ۱ - توانایی ، طاقت . ۲ - جرأت ، دلیری . ۳ - مجال ، فرصت .
لغت نامه دهخدا
یارایی. ( حامص ) نیرو. قوت. طاقت. توان. تاب. استطاعت. این کلمه غالباً با «دادن » و «کردن » صرف شود چنانکه گویند دلم یارایی نداد. چشمم یارایی نمی کند ببینم. عقلم یارایی نمی کند بفهمم. زورم یارایی نداد بردارم. عمرش یارایی نکرد.
فرهنگ عمید
۱. توانایی، طاقت، قدرت.
۲. دلیری، یارگی.
۲. دلیری، یارگی.
کلمات دیگر: